فانی‌ها هم در میان ما هستند؟

خبرآنلاین دوشنبه 14 مهر 1404 - 14:00
وقتی چخوف کانادا، آلیس مونرو، در 92 سالگی در یک خانه سالمندان در اونتاریو از دنیا رفت، بسامد واکنشِ «وای، خانه سالمندان؟!» بیشتر از «آه، روحش در آرامش ابدی» بود.

اسمِ مکان آن جمله کوتاه، به حدی تراژیک بود که توانسته بود زهر فعلش را بگیرد. از دنیا رفت؟ خب، بله همه از دنیا می‌روند و اما کجا و چگونه؟

خبرگزاری‌های دنیا شخم زده بودند زندگی چخوفِ مونث را تا جمله‌ای گیرشان بیاید مثل حرفی که دیوید هومل در دوران اوج شهرت مونرو زده بود: «او اهل معاشرت نیست و به ندرت در انظار عمومی دیده می‌شود و در تورهای معرفی کتاب شرکت نمی‌کند.» این دیگر چه بود؟ چرا اینجا، وسط آگهی ترحیم مونرو ازش استفاده کرده بودند؟ توجیهی از قسمِ «تقصیر خودش بود» برای شب‌هایی که گیرایی الکل بلعیده‌شده توسط مقامات فرهنگی عالم از سرشان نمی‌افتد یا سرپوشی برای شرم نیابتی همه‌گیری که آن اسم مکان به جان کتاب‌خوان‌ها ـ یا لااقل کتاب‌خوان‌های کانادایی ـ انداخته بود؟

در مورد کامران فانی و بستری شدن او در خانه سالمندانی در کرج، ماجرا غمبارتر است. عضو هیات علمی دانشنامه تشیّع احتمالا به طور کامل بی‌خبر است از اینکه جماعتی هستند در توییتر فارسی که اتفاقا کتاب هم می‌خوانند و نه‌تنها با خواندن یا شنیدن خبر دچار شرم نشده‌اند، بلکه به هم‌دیگر منشن می‌دهند که: «خب که چه؟ خانه سالمندان برای همین است دیگر. اسمش هم که رویش است؛ خانه آدم‌های سالمند!» کسی هم از بین این «اکانت‌ها»، نمی‌رود ببیند و بشنود و بخواند که کتابدار و نسخه‌پژوه بزرگ ایرانی تا همین یک ماه پیش سر و مر و گنده بوده و تمام کارهایش را خودش انجام می‌داده و اتفاقا هیچ قرص و دارویی هم مصرف نمی‌کرده است. کات. بشنوید از پرستار خانه سالمندان کرج که می‌گوید: «کامران فانی از بیماری آلزایمر رنج می‌برد و توان انجام کارهای شخصی خود را ندارد.» کدامش را باید باور کرد؟

درست است که زهر خبر مرگ چخوف کانادا را اسم مکان جمله گرفته بود، اما مواجهه اولیه ما با آن جمله از قسمی است که به هزار و یک دلیل ـ از جمله اختتام جملات نثر فارسی در زبان معیار به فعل ـ مردن بیش از هر المان دیگری در آن، «خبر» محسوب شود. لذا آن اهمیتی که خبرگزاری دنبالش است بیش از «خانه سالمندان» با «از دنیا رفت» تامین می‌شود و در این فقره، آلیس مونرو چند پله از کامران فانی جلوتر است. نمی‌خواهم این‌طور به نظر بیاید که دارم برای یکی از اعضای افتخاری فرهنگستان زبان و ادب فارسی آرزوی مرگ می‌کنم اما آن دریغ از راه دور و رنج بسیاری که مدنظر «اکانت‌ها»ست اگر یک «از دنیا رفت» هم ته خبر فانی بود، حالا فراهم شده بود! تازه، خبرنگار خوش‌نمک هم کم نیست؛ و چه چیز برای او بهتر از نام فامیلی نسخه‌پژوه باسابقه که خوراکِ خبر مرگ است.

یک عمر در گوش خلق‌الله خوانده‌اند که کتاب خواندن سبب تقویت حافظه می‌شود. فانی زمانی انتخاب کرد که بین نویسنده بودن و کتابخوان بودن، خواندن را برگزیند؛ چه آنکه معتقد بود ان‌قدر کتاب خوب و خواندنی در دنیا هست که اگر بخواهد آنها را بخواند دیگر وقتش به نوشتن نمی‌رسد. حالا اینکه صبح از خواب بیدار شوی و ببینی آن آدم پرخوان دیگر حافظه‌اش یاری نمی‌کند که حتی خاله‌اش را ـ که زمان نسبتا زیادی با او در یک خانه زندگی می‌کرده ـ به یاد آورد، باورپذیر نیست. برای من یکی نیست. خاصه اینکه همان خاله‌خانم می‌گوید خواهرزاده‌اش در این سال‌ها به حدی از سلامت جسمی برخوردار بوده که کلا یک‌بار نزد اطبا رفته و آن هم برای درمان سنگ کلیه. حالا چه شد که یک‌هو حافظه آقای کتاب‌باز شیفت دیلیت شد؟ چیزی بودار نیست این وسط؟

اگر یادداشت مریم آموسا در اعتماد را نخوانده‌اید، این را هم بدانید خاله‌خانم گفته: «پسر خواهرزاده‌ام، کامران فانی را به خانه خودشان برد و پس از آن تصمیم گرفتند که او را به خانه سالمندانی در کرج منتقل کنند.» به همین سادگی می‌شود یکی از ستون‌های ادبیات و زبان فارسی را جابه‌جا کرد. اصلا چرا خانه سالمندان؟ فکر می‌کنید اگر فانی را برده بودند انداخته بودند بیابان‌های اطراف ساوه کسی می‌فهمید؟ بله بله حتما می‌فهمید، چنان که مرگ مرتضی کاخی را 9 ماه بعد از روز واقعه فهمیدند!

انسان ایرانیِ ترجیحا تهرانی، همه این‌ها را در حالی می‌شنود که صبح به صبح از زیر بیلبوردهایی طویل در سطح شهر تردد می‌کند که رویشان نوشته: «حسابی‌ها در میان شما هستند»، «میرزاخانی‌ها...»، «اعتصامی‌ها....» و... . خب، سوال این است که شما برای فانی‌هایی که در میان ما بودند چه کردید؟ می‌خواهید برایتان یک‌عالمه اسم دیگر بگویم که آنها هم در میان ما بودند؟ مثلا دکتر عبدالحسین زرین‌کوب که در دهه هفتاد برایش مستند «هویت» ساختید و در تلویزیون رسمی مملکت نشان دادید که: فلانی فراماسون و عامل اسرائیل است. جوری که اشک استاد بازنشسته دانشگاه در مراسم بزرگداشتش درآمد و وسط آن اشک‌ها گفت: «نه برایم بزرگداشت بگیرید و نه «هویت» بسازید. بگذارید کتابم را بنویسم.»

5959

منبع خبر "خبرآنلاین" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.