عصر ایران؛ آلما حقیقی - تصور کنید در سالن بزرگ اسپیناس پالاس نشستهاید؛ چراغها یکییکی خاموش میشوند، صدای همهمهها فروکش میکند، و تنها پوستر بزرگی از هریپاتر در بالای صحنهی بزرگی که سازها به صندلیها تکیه داده شدهاند و هنوز گروه موسیقی وارد سالن نشده است بر روی صفحه نمایش به چشم میخورد. همه تماشاگران در سالن یک چیز را میدانند: لحظاتی بعد قرار است جهان دیگری، جهانی از جادو و خیال، پیش چشمشان زنده شود.
ناگهان نخستین نتهای تم اصلی هری پاتر از دل صدای ۱۵۰ نوازنده بلند میشود؛ همان تم آشنا، همان موسیقی که در فیلم اول هری پاتر شنیده بودیم، دوباره به گوشمان میرسد. ما با همان نتها بود که سالها پیش، با فیلمی از کریس کلمبوس، به دنیای جادویی هری پاتر قدم گذاشتیم. جادو حالا شروع شده است.
اگر خوششانس بوده باشید و بلیت هر دو کنسرت یعنی هری پاتر و ارباب حلقهها را گرفته باشید، این جادو تا پایان شب برایتان ادامه خواهد داشت؛ چرا که پس از یک ماه اجرا، حالا این دو کنسرت در دو سانس به ترتیب اجرا میشوند.
فیلم کنسرت هری پاتر و ارباب حلقهها شنبهشب، ۱۲ مهرماه ۱۴۰۴، در دو سانس ۱۹ و ۲۲ در سالن اسپیناس پالاس برگزار شد. رهبری ارکستر بر عهدهی سینا خیرآبادی بود و علی مقدم به عنوان کارگردان، در کنار سینا صالحی مدیر هنری و وحید خالقی تهیهکنندهی پروژه، با همراهی ۱۵۰ نوازنده و گروه کرال، شبی فراموشنشدنی را برای مخاطبان رقم زدند.
از همان لحظه آغاز، مشخص بود که این فقط یک کنسرت نیست؛ بلکه نوعی خاطرهجمعی از چند نسل است. از دهه شصتیهایی که همزمان با اکران سهگانهی ارباب حلقهها و نخستین فیلمهای هری پاتر بزرگ شدند، تا دههی هفتادیها و هشتادیهایی که در نوجوانی با کتابهای رولینگ و فیلمهای پیتر جکسون رویاپردازی کردند، و حتی دههی نودیهایی که هنوز جادوی این جهانها را در پلتفرمهای امروز تجربه میکنند.
فیلمهایی که با آنها بزرگ شدیم، حالا موسیقیشان در بهترین سالن موسیقی کشور نواخته میشود؛ همان ملودیهایی که با شنیدنش، زمان از حرکت میایستد و گذشته در برابرمان زنده میشود.
در اجرای بخش نخست، ارکستر قطعات ماندگار مجموعهی هری پاتر را نواخت؛ از تم جاودانه اصلی گرفته تا موسیقیهای رازآلود بخشهای پایانی. موسیقی این مجموعه اثری از جان ویلیامز، پاتریک دویل، نیکلاس هوپر و الکساندر دسپلا است؛ چهار آهنگسازی که هر یک در مقطعی از این مجموعهی دهساله، با سبک و نگاه خود، جهانی تازه به جادوی رولینگ بخشیدند.
جان ویلیامز، استاد بیرقیب موسیقی فیلم، در سه قسمت نخست با خلق تمی ماندگار، شخصیت موسیقایی فیلمهای هری پاتر را شکل داد. پس از او، پاتریک دویل با نگاهی احساسیتر، نیکلاس هوپر با رنگی تیرهتر، و الکساندر دسپلا با شکوه و صلابت فرانسوی خود، این مسیر را کامل کردند. در سالن اسپیناس پالاس، شنیدن اجرای زندهی این آثار با ارکستری ایرانی، تجربهای بود که نمیشد در کلام خلاصه کرد؛ ترکیبی از اشتیاق، هیجان و نوستالژی.
همزمان با اجرای موسیقی، صحنههای ماندگار فیلم روی پرده عظیم پشت نوازندگان پخش میشد و بیننده، در حالی که صدای ارکستر در فضا میپیچید، لحظات پرخاطره هر فیلم را میدید. این تلفیق تصویر و موسیقی، بهگونهای طراحی شده بود که حتی اگر کسی فیلمها را به یاد نداشت، روایت دوباره در ذهنش جان بگیرد.
اما جادوی شب تنها در دنیای هاگوارتز خلاصه نمیشد. در بخش دوم، نوبت به سرزمین میانه رسید؛ به ارباب حلقهها، اثری که با کارگردانی پیتر جکسون و بر اساس شاهکار جی. آر. آر. تالکین ساخته شد و از همان ابتدای قرن بیستویکم، میلیونها نفر را در سراسر جهان شیفتهی خود کرد.
موسیقی این سهگانه، ساختهی هاوارد شور، آهنگساز برجستهی کانادایی است که برای هر یک از فیلمها تمهایی منحصربهفرد و بهیادماندنی خلق کرد. او در این آثار از تکنیک «لایتموتیف» بهره برد. تمهای موسیقایی تکرارشوندهای که برای هر مکان، شخصیت یا ایده ساخته شدهاند؛ روشی که ریشه در آثار واگنر دارد.
در اجرای تهران، شنیدن دوباره تم آرام و دلنشین The Shire با صدای فلوت و سازهای زهی، لبخند را بر لبان مخاطبان نشاند. اندکی بعد، با شروع قطعات حماسی مربوط به نبردهای موردور، ارکستر به اوج رسید و سالن در تب هیجان فرو رفت.
تماشاگران، از نوجوان تا میانسال، در سکوت کامل غرق در تصاویر و صدا بودند. هر بار که صحنهای از دوستی فرودو و سام یا نبرد آخرین حلقه پخش میشد، نگاهها از پرده به ارکستر میرفت؛ به دستان رهبر که با چوبش جهان را کنترل میکرد.
انگار در آن لحظه، موسیقی دیگر فقط صدا نبود؛ یک حس جمعی بود، جادویی مشترک که از دل نتها بیرون میآمد و میان صندلیها میچرخید.
علی مقدم، که طراحی صحنه و دکور اجرا را نیز بر عهده داشت، با جزئیاتی هوشمندانه المانهای شاخص هر دو جهان را در فضا گنجانده بود؛ از شمایل برجها و نمادهای جادویی گرفته تا بخش ویژهای در لابی سالن برای عکس گرفتن هواداران در کنار اشیای الهامگرفته از فیلمها. او توانسته بود ضمن وفاداری به روح هر مجموعه، نیازهای یک رویداد فرهنگی–موسیقایی مدرن را پاسخ دهد.
این پروژه بخشی از طرح بزرگتر موسیقایی فیدیبو است که با عنوان «سهگانهی جادو، سینما و اقتباس ادبی» شناخته میشود. پس از هری پاتر و ارباب حلقهها، این مجموعه قرار است در گام بعدی به اجرای فیلم کنسرت «بازی تاج و تخت» برود؛ حرکتی که میتواند جریان تازهای در برگزاری رویدادهای فرهنگی ایران ایجاد کند.
اما در میان همه این جزئیات، مهمترین بخش ماجرا حس مشترکی بود که در پایان شب در چهره همه دیده میشد. وقتی آخرین قطعه مجموعه ارباب حلقهها در سالن طنین انداخت، کسی دلش نمیخواست شب تمام شود. تماشاگران دیرتر از همیشه از سالن بیرون رفتند، انگار هنوز نمیخواستند از جادوی آن فضا جدا شوند. در چهره همه، چیزی میان لبخند و اندوه دیده میشد؛ احساسی که فقط موسیقی و سینما میتواند بیافریند.
شاید اگر تالکین و رولینگ میدانستند که روزی در کشوری در خاورمیانه، در شبی پاییزی، دهها نوازندهی ایرانی با دقت و عشق، موسیقی جهانهای خیالی آنها را اجرا خواهند کرد، لبخند رضایتی آرام بر لبشان مینشست. این شب، یادآور این حقیقت بود که جادو هیچوقت از بین نمیرود؛ فقط شکلش عوض میشود. گاهی در کتابهاست، گاهی در سینما، و گاهی در نتهای زنده ارکستر، در شهری که هنوز رویا میبیند و به آینده امیدوار است.