ساربان کاروان موسیقی

دنیای اقتصاد پنج شنبه 17 مهر 1404 - 00:05
دنیای اقتصاد - محمدحسین باقی : پنج سال پیش در چنین روزی محمد رضا شجریان از کالبد خاکی رها شد و «چو گل سوار شد بر هوا سلیمان‌وار». نوشتن در مورد این حجت موسیقی دشوار است چرا که شجریان در قله‌ رفیع موسیقی و آواز ایران‌زمین نشسته است.

 استاد محمد رضا شجریان در زمره‌ معدود هنرمندان و خوانندگان این سرزمین است که به‌راستی تبلور فرزند زمان خویشتن بود. در زمانه‌ای که «سنگ و گِل» فراوان است «گوهر پاک بباید» که هم «قابل فیض» شود و در دل مردمانش جای گیرد و هم «لؤلؤ و مرجان» شود. گویی او دانسته بود چگونه در اوج بزید، در اوج بماند و در اوج از کالبد تن رها شود. شجریان همچون بسیاری از سواران قافله‌ موسیقی نه در ایستگاه «شهرت آباد» پیاده شد و نه در ایستگاه «ثروت آباد». 

او یکی از ساربانان کاروان موسیقی بود که در این قافله ماند و به سرمنزل مقصود رسید و نامش در تارِک هنر این سرزمین تا ابد ثبت شد. شجریان در تاریخ معاصر موسیقی ایران، سنتی نیکو نهاد و خود همواره عامل به این سنت بود: همراه و همگام با جامعه‌اش زیست و زبان جامعه‌اش بود. نه به جاده خاکی زد و نه پا پس کشید؛ و نه تملق گوی کسی بود؛ نه به خارج کوچید و نه با «فریاد» و «بیداد» از نامردمی‌ها هراسی به خود راه داد. او در زمره‌ «قلندران حقیقت» بود که «قبای اطلس» شان مملو از هنر بود.

آن‌گاه ‌که شنیدن صدایش از رادیو و تلویزیون از مشتاقانش دریغ شد، باز زبان به تملق نگشود، بلکه راست‌قامت ایستاد. شجریان از همان زمانی که در خط مردم ایستاد مهرش چنان در دل‌ وجان جای گرفت که «اگر سر برود از دل و از جان نرود». او به ‌راستی هنرمندی مردمی بود که در عین مردمی بودن و زیستن در میان مردمان اما هنرش را عوام‌پسند نکرد. شاید بهترین تعبیر را جناب شهرام ناظری در جشن ۷۳ سالگی استاد به‌کار بردند آن‌گاه‌ که گفتند: «استاد محمدرضا شجریان از خودش چهره‌ای را به وجود آورد که به نظر من تنها آوازخوان نیست... چون صداهای خوب بسیار است... صدایی آمیخته با دوران و تاریخ می‌شود که بتواند متعهدانه خودش را به خاطر مردم و اجتماع فدا کند... چنین هنرمندانی کم هستند و این رمز ماندگاری هنرمندی است که استاد بی‌بدیل ماست».

استاد هوشنگ ابتهاج در کتاب «پیر پرنیان‌اندیش» خاطره‌ای ذکر می‌کنند که گواهی بر این سخن است. ایشان می‌گویند:«در شبی سه نسل خواننده ادیب خوانساری و قوامی و شجریان حضور داشتند و استاد قوامی در آنجا می‌گوید که "در آواز هر کاری که ما آرزو داشتیم و نتوانستیم انجام بدهیم آقای شجریان کرده است"». برهه‌ زندگی شجریان را شاید بر اساس یک تقسیم‌بندی بتوان به چند دوره تقسیم کرد:

الف) پیش از انقلاب: در این دوران آوازه‌ شجریان با نام هنری «سیاوش» با گل‌های رنگارنگ، یک شاخه گل، گل‌های تازه و غیره به‌تدریج می‌رفت تا فراگیر شود. او در آن  برهه از زمان به‌دلیل حرمت نهادن به پدر از نام واقعی خود استفاده نمی‌کرد. «سیاوش» در این دوره هنوز شجریان نشده بود، بلکه بیشتر در حال تجربه‌ فضاهای موسیقی بود تا هویت موسیقایی خود را بازیابد و مسیر مستقل خود را بپیماید. در آن زمان اگرچه غول‌هایی در موسیقی بودند اما حال و هوا و فضای موسیقایی‌شان با آنچه شجریان می‌پیمود متفاوت بود. گویی شجریان «عیسی دمی» بود که «احیای ما» می‌کرد. او برای گذران زندگی هنر خود را به ابتذال نفروخت.

ب) دوران آغازین انقلاب و سال‌های جنگ: در این دوران شجریان به هویت اجتماعی و موسیقایی خود دست یافته بود. او در این زمانه‌ حساس با موج جامعه همراه شد. از دل مردم و برای مردم می‌خواند. اوج همراهی شجریان در این روزها و سال‌های سرنوشت‌ساز (به‌استثنای اجراهای خصوصی) آوازهای معروف «شب نورد»، «سپیده» و غیره است که به‌تدریج زمینه‌ساز اوج گیری شجریان شد. این آثار اگرچه «تِم» حماسی داشت، اما از روحیه انتقادی بی‌بهره نبود.

ج) دوران پس از جنگ: در دوران پس از جنگ قرعه کار به نام شجریان افتاد تا بار امانت موسیقی این سرزمین را به دوش کشد. او با برگزاری کنسرت‌هایی در داخل و خارج از ایران و با انتخاب اشعار انتقادی و اجتماعی، با زبان آواز به مبارزه‌گری اجتماعی روی آورد. در حقیقت، در دوران پسا‌جنگ، شجریان با گذار از عصر مبارزه‌ حماسی به مبارزه‌ اجتماعی روی آورد اما در این مبارزه‌گری سلاحش شعر و حنجره اش بود. آنجا که «شهرِ یاران بود و خاک مهربانان این دیار... » سر می‌داد می‌خواست بگوید  نه نشانی از شهرِ یاران مانده و نه نشانی از بانگ مرغ و عندلیب، چه اغلب یا به کنج عزلت گزیده‌اند یا راهی غربت شده‌اند. دهه‌ ۷۰ به بعد شجریان نه یک خواننده‌ صِرف که یک کنشگر اجتماعی بود.

اوج کنشگری شجریان در دهه‌ ۸۰ بود که «تفنگت را زمین بگذار» را خواند. شجریان هنرمندی است شعرشناس و زمانه شناس. او با انتخاب اشعار دقیقی که تحولات اجتماعی را بازگو می‌کرد شرایط جامعه‌اش را از حنجره‌اش فریاد می‌کشد. با بررسی آثار وی به‌راحتی می‌توان تحولات اجتماعی زمانه‌اش را رصد کرد؛ این چیزی است که استاد در مصاحبه‌ای پس از کنسرت «هم‌نوا با بم» بر زبان آورد. 

شجریان از آن دست مردمان نبود که «مصلحت وقت در آن بیند که کشد رخت به میخانه و خوش بنشیند» بلکه همواره مصداق این کلام حضرت حافظ بود که «سر به آزادگی از خلق برآرم چون سرو». همواره با آوازش در میانه‌ تحولات اجتماعی کشورش بود اما نه هنرش را فروخت و نه آن را عوامانه کرد. گاهی «ایران‌ای سرای امید» می‌خواند، گاهی «به سکوت سرد زمان» را سر می‌داد و گاهی «تفنگت را زمین بگذار» را فریاد می‌زد.

شجریان می‌توانست سال‌ها پیش از ایران برود و در گوشه‌ای از این دنیای بیکران از هنرش نانی درآورد و بی‌دغدغه بِزیَد اما چنین نکرد. ماند تا در دریای مواج و توفانی این سرزمین همچون فانوس بدرخشد و غواص بحر موسیقی شود. به سرزمین و هنر سرزمینش پشت نکرد و با تمام جفاهایی که در حق او و بسیاری دیگر از هنرمندان راستین  این سرزمین شد، ماند تا با حنجره‌ آسمانی‌اش خنیاگر هنر ایران‌زمین شود و صدای مردمانش در زمانه‌ای بی‌وفا.

منبع خبر "دنیای اقتصاد" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.