امروز که یازدهم تیر ماه ۱۳۹۹ است، درست ۷۴۶ سال از یازدهم تیر ماه سال ۶۵۳ خورشیدی میگذرد؛ روزی که یکی از برترین دانشمندان ایران و اسلام و یکی از مفاخرِ تمدن بشری دارِ فانی را ترک کرد و رهسپار سرای بقا شد. در آن روزی که برابر بود با عید غدیر (هجدهم ذیالحجه) سال ۶۷۲ هجری، «استادِ بشر»، سلطان العلماء و المحققین، خواجه نصیرالدین محمد طوسی، در بغداد به رحمت حق پیوست. پیکر آن اعجوبۀ روزگاران را در جوار بارگاهِ ملکوتی امام موسی بن جعفر و امام جواد (ع) در خاک نهادند و به سفارش خود، بر سنگ مزارش فرمایش این قرآن کریم را نقش بستند: «و کَلبُهُم باسطٌ ذِراعَیهِ بِالوَصید». [۱] در تاریخ وفات خواجه طوسی این مادّهتاریخ را گفتهاند:
«نصیر ملّت و دین، پادشاه کشور فضل /// یگانهای که چو او مادر زمانه نزاد
به سال ششصد و هفتاد و دو به ذیالحجه /// به روز هجدهمش درگذشت در بغداد». [۲]
خواجه نصیرالدین طوسی کسی است که نه در یک دانش و دو دانش و سه دانش، که در «دانشها» مسلّط و صاحبنظر و صاحب اثر بوده است. حکمت، منطق، ریاضیات، ادبیات، فقه، نجوم، کشاورزی، ادبیات و فنون شاعری، کلام، عرفان، گوهرشناسی و سیاست، بخشی از این دانشها است.
طلب علم از کودکی
محقق طوسی در یازدهم جمادیالاول سال پانصد و نود و هفت در خانوادهای اهل علم، در طوس به دنیا آمد. وی از همان سنین کودکی راه خود را یافته بود و در پی تحصیل علم نزد این استاد و آن معلم میرفت. شخصیت و تربیتِ پدر او، که خود از فقیهانِ امامیه و از محدّثان طوس بود، بیتردید در گرایشِ فرزند نابغهاش به جویندگی دانش اثرِ چشمگیر داشت. خواجه نصیر «در همان آغاز کودکی قرآن مجید را آموخت و علوم ادب را به اقسامها، از نحو و صرف و اشتقاق و مبانی و علل و لغت، فراگرفت و احادیث نبوی و اخبار و آثار بزرگان دین را بیاموخت و در نزد پدر بزرگوار خویش به تحصیل علم فقه و اصول و اخذ حدیث پرداخت؛ و به گفته بعضی نزد خالِ خود مقدمات منطق و حکمت را یاد گرفته، بر حقایق علوم طبیعی و الهی واقف گشت. در خلال این احوال، علوم ریاضیه را، از حساب و هندسه و جبر و موسیقی با دقت تمام تحصیل کرد و سپس در ابتدای جوانی برای تکمیل معلومات خویش از مسقطالرأسِ خود، مشهد طوس، به نیشابور رفت». [۳] خواجه در نیشابور نیز علوم گوناگون، از جمله فلسفه و حکمت را نزد استادان مختلف، آموخت و در جوانی، خود در دانشهای متنوع به مقام و مرتبه استادی رسید.
بخشی از دانشِ گسترده و عمیقِ خواجه نصیرالدین طوسی در آینه اوراقِ کتابها و رسالههای پُرتعداد او منعکس است و برای اهل علم در هر زمان و مکانی ذخیره شده است. مرحوم استاد محمدتقی مدرّس رضوی در کتاب «احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسی»، افزون بر صد و پنجاه کتاب و رساله را از آثار خواجه نام برده که شماری از نامدارترینِ آنها عبارت است از «اساس الاقتباس» (منطق)، «زیج ایلخانی» (نجوم)، «بیست باب در معرفت اسطرلاب» (نجوم)، «اوصاف الاشراف» (عرفان عملی)، «آغاز و انجام» (درباره مبدأ و معاد)، «تنسوخنامه ایلخانی» (درباره گوهرشناسی و شناخت سنگها و فلزات معدنی)، «آداب المتعلمین»، «رساله در رَمل»، «معیار الاشعار»، «شرح اشارات و تنبیهات» و «تجرید الاعتقاد» (در تبیین عقاید شیعه امامیه).
به جز اینها اما یکی از معروفترین آثار خواجه طوسی، کتاب گرانسنگِ «اخلاق» ناصری است؛ و آنچه به موضوعِ این سیاهه بازمیگردد، بازتاب بخشِ اندکی از آرای خواجه است که در فصلی از فصولِ این کتاب آمده.
اخلاق ناصری؛ کتابی که خواجه آن را در قلعه اسماعیلیان نوشت
با هجوم سیل ویرانگر و خونخوار مغول در ۶۱۶ هجری به نواحی خراسان بزرگ، شهرهای آبادانِ آن دیار، دیگر جایی نبود که دانشی مردی چون خواجه نصیر بتواند با فراغ خاطر به کارِ علمی خویش و تألیف آثار گرانبهای خود بپردازد، به همین دلیل، محقق طوسی دعوتِ رئیس ناصرالدین عبدالرحیم ابن ابیمنصور، محتشمِ قهستان، را که از سوی علاءالدین محمد (فرمانروای اسماعیلیه) حکمرانی بر قلعههای اسماعیلیه در خراسان را عهدهدار بود، پذیرفت و پس از سال ۶۱۹ یا ۶۲۴ هجری [۴] به قهستان رفت و در آنجا اقامت گزید.
خواجه در آن مدت که در قلعه قهستان بود، کتابهایی چون «الطهاره» اثر ابوعلی مسکویه رازی را ترجمه کرد و اخلاق محتشمی و رساله معینیه را نگاشت. کتاب «اخلاق ناصری» نیز از آثاری است که خواجه آن را در همین مدت، بین سالهای ۶۳۰ تا ۶۳۲ هجری نگاشته و آن را به نامِ همان ناصرالدین محتشم، «اخلاق ناصری» نامگذاری کرده است.
موضوع اخلاق ناصری
کتاب اخلاق ناصری، همچنانکه از نام آن برمیآید، اثری است در حوزه اخلاق و تعلیم و تربیت و تبیینکننده آدابِ شئون مختلف و اصناف گوناگون. این کتاب را خواجه در یک مقدمه و سه مقاله نوشته که هر مقاله آن از چندین فصل تشکیل شده است. عنوان مقالههای کتاب به ترتیب عبارت است از تهذیب اخلاق؛ تدبیر منازل؛ و سیاستِ مُدُن.
در مقاله نخست، نویسنده به معرفتِ نفس پرداخته و اشرفِ مخلوقات بودنِ انسان را تبیین کرده است، آنگاه فضایل و رذایل اخلاقی را شرح داده و در پایان، فصلی در معالجه امراض نفس آورده است. در مقاله دوم خواجه از تدبیر اموال و اوقات و نیز تدبیر اهل و اولاد سخن رانده و از حقوق پدر و مادر گفته است. آنچه در مقاله سوم مطرح شده است نیز به محبت و اجتماعیات و آداب حکومتداری و کیفیت معاشرت با صنفهای گوناگونِ مردمان مرتبط است و خواجه با آوردن وصایایی منسوب به افلاطون، کتابِ خویش را به انجام رسانده است.
آنچه در ادامه آمده است، بخشهایی برگزیده از آرای خواجه نصیرالدین طوسی درباره تربیتِ فرزندان و نیز یادآوری برخی از آدابِ زندگیِ اجتماعی است که خواجه آنها را در مقاله دوم کتاب «اخلاق ناصری» آورده است.
نشانه استعداد کودک در ادبپذیری
نخستین نکتهای که خواجه درباره مسئولیت پدر و مادر در پرورش فرزند، یادآور شده است، برگزیدنِ نام نیکو برای فرزند است. زیرا نامی که برای فرزند انتخاب میشود اگر «ناموافق» باشد، تا پایانِ عمر موجب نارضایتی و ناخوشدلی فرزند خواهد بود. البته اگر خواجه نصیر میتوانست زندگی در دنیای امروز را تجربه کند و به چشم ببیند که افراد، به هر دلیل، به چه راحتی نامِ شناسنامهای خویش را بهطرزِ رسمی یا غیررسمی تغییر میدهند و آن را به نامی مطابق با مُدِ روز ارتقا میدهند، شاید اینقدر نگران ناخوشدلیِ فرزند از نامِ نامطلوب خود نمیبود.
محقق طوسی، غالب بودنِ حیا در کودک را نشانه استعدادِ او در ادبپذیری دانسته است و سفارش میکند که در چنین حالی پدر و مادر باید بسیار در ادبآموزی کودکِ خویش بکوشند و نسبت به آن بیتوجه نباشند؛ زیرا چنین کودکی استعدادِ مؤدّب شدن به آدابِ نیکو را بیش از دیگران دارد. خواجه توصیه میکند که پدر و مادر آداب و وظایفِ دینی را به کودک بیاموزند و «او را بر مواظبت آن ترغیب کنند و بر امتناع از آن تأدیب؛ و اَخیار را نزدیکِ او [۵] مدح گویند و اشرار را مذمّت؛ و اگر جمیلی از او صادر شود، او را مَحمِدَت گویند و اگر اندک قبیحی صادر شود، به مذمت تخویف کنند [۶]...». [۷]
رفتارهایی که کودک را در تکرار کارِ بد، وقیح میکند
خواجه معتقد است کودک در ابتدای سنّ نشو و نما، بنا به طبیعتِ کودکی کارهای ناپسندی انجام میدهد و دروغ میگوید و حسود است و بیاجازه دیگران وسایلی را برمیدارد و سخنچینی و لجبازی میکند و با رفتارهایش، آزار خود و دیگران را سبب میشود؛ اما کمی که بزرگتر میشود، بر اثر تأدیب و نیز کسب تجربه و رشدِ سنّی، آن رفتارهای نادرست را ترک خواهد کرد؛ و به همین دلیل واجب است بر پدر و مادر که در همان طفولیت، کودک را نسبت به رفتارهای نادرستش تأدیب کنند، تا آن کارهای ناپسند برای او عادت نشود و در بزرگسالی نیز همراهش نباشد. [۸]
مؤلف دانشمندِ اخلاق ناصری تذکر میدهد که کودک را با هر کار نیکی که میکند، باید تشویق کنند و آفرین گویند، اما هنگامی که رفتارِ زشتی از او سرمیزند، باید بسیار مراقب بود که او را بهصراحت و آشکارا سرزنش نکنند که چرا کار بدی کرده است؛ بلکه اینطور وانمود کنند که او از روی غفلت و ناآگاهی آن کارِ زشت را انجام داده است. حتی خواجه این را میگوید که اگر کودک کوشید که کار بدِ خود را پنهان دارد، پدر و مادر نیز آن را پوشیده بدارند. این طرزِ رفتارهای والدین سبب میشود که کودک در انجام کارهای زشت وقیح نشود. خواجه میگوید اگر کودک دوباره رفتار زشت خود را تکرار کرد، باید به صورتِ پنهانی، نه جلوی چشم دیگران، او را سرزنش کنند و توبیخ نمایند و از بدیهای آن کارِ زشت، فراوان برای او بگویند و از تکرارِ آن بازدارندش.
بد نیست کودک گاهی به خوردن نانِ خالی عادت کند!
استادِ طوسی گوشزد میکند که پدر و مادر، کودک را «در انواعِ اطعمه ترغیب نیفکنند، بلکه به اقتصار [۹] به یک طعام مایل گردانند و اشتهای او را ضبط نمایند تا بر طعامِ اَدوَن [۱۰] اقتصار کند و به طعام لذیذتر حرص ننماید و وقتوقت [۱۱] نانِ تهی خوردن عادت کند؛ و این ادبها اگرچه از فقرا نیکو بُوَد، اما از اغنیا نیکوتر». [۱۲]
و چه بسیار کودکانِ در تَنَعُّم بزرگشده که تا آنگاه که تحت تکفل والدین بودهاند، در پَرِ قو میخوابیدهاند و بهترین غذاها را میخوردهاند، اما با گذشت روزگار، چون از آن نِعَم بیبهره میمانند، از نظر شخصیتی بهتمامی فرومیریزند و از آنجا که یکسره عادت به خوشیها و فزونیها داشتهاند، نمیتوانند در روزگارِ سختی و تلخی و کَمی، رفتار معقول و متناسبی داشته باشند. رویۀ دیگرِ آثارِ مخرّبِ این در ناز و نعمت بالیدنها وقتی خود را نشان میدهد که آن کودک، بزرگ شود و بر مصدر امور نشیند؛ جایی که میتواند با تصمیمهای خود زندگی دیگرانی را که زیردست او هستند، تغییر دهد. آنگاه است که او چون هیچگاه طعمِ نداشتن و نخوردن را نچشیده، همه عالم را از دیدِ رفاهآلودِ خویش میبیند؛ بنابراین تصمیمهایی میگیرد که برآیندِ آنها، فقیرتر شدنِ فقیر و غنیتر شدنِ غنی خواهد بود.
چیزی که از زهر مار افعی هم خطرناکتر است
بسیاری از ما، اگر خود جزو کسانی نبوده باشیم که در کودکی و نوجوانی فخرِ ثروت و موقعیت خوبِ خانوادگیشان را به همسالانشان میفروشند، بهحتم دیدهایم کودکانی را که در همان عالمِ کودکی با تعریف کردنِ مفاخرهآمیز از پول و خانه و خودرو پدر و مادرشان و یا حتی شامی که شبِ قبل در فلان رستوران مجلل خوردهاند، دل از رفیقانِ خود میبرند و چه بسا با ذکر همین خاطرات ثروتمندانه، دلِ کودک و کودکانی کمتر برخوردار را آتشها میزنند و کاری میکنند که آن طفلانِ معصوم، به ناخودآگاه پدران و مادرانِ «معمولیِ» خویش را به جرم نداشتن یا کمتر داشتن، به دیده تحقیر بنگرند. خواجه دانشمند طوس به پدر و مادرها تذکر میدهد که آنان باید کودکِ خویش را «از مفاخرت با اَقران [۱۳] به پدران و مال و ملک و مَآکِل و مَلابِس [۱۴] منع کنند و تواضع با همه کس و اِکرام کردن به اَقران بدو آموزند و از تطاول بر فروتران و تعصب و طمع به اقران منع کنند». [۱۵]
نویسنده «اخلاق ناصری» سفارش دیگری که در تربیت کودک دارد، این است که والدین باید کودک را «از دروغ گفتن بازدارند و نگذارند که سوگند یاد کند، چه به راست و چه به دروغ؛ چه سوگند از همه کس قبیح بُوَد و اگر مردان بزرگ را بدان حاجت افتد باری به هر وقتی، کودکان را حاجت نَبُوَد». [۱۶]
خواجه همچنین میفرماید که پدر و مادر نباید فرزند خود را به پول عادت دهند: «زر و سیم را در چشمِ او نکوهیده دارند، که آفتِ زر و سیم از آفتِ سمومِ اَفاعی [۱۷] بیشتر است و به هر وقت اجازت بازی کردن دهند، لیکن باید بازیِ او جمیل بُوَد و به هر تَعَبی [۱۸] و اَلَمی [۱۹] زیاده مشتمل نباشد تا از تعبِ ادب آسوده شود و خاطرِ او کند نگردد». [۲۰] بدین ترتیب واضح است که خواجه در سیر تربیت کودک بر وجود بازی و تفریح نیز بسیار تأکید دارد و معتقد است که بازی کردن میتواند خاطر کودک را از سختیها و ملالتهای شئونِ مختلفِ ادبآموزی برهاند.
قابل توجه والدینی که بچههایشان را در کلاسهای گوناگون ثبت نام میکنند
در دههها و سالهای اخیر این طرز فکر برای برخی از پدران و مادران جا افتاده است که فرزند کودک یا نوجوان خود را در رشتههای گوناگونِ ورزشی، هنری و علمی در کلاسهای آموزشی گوناگون ثبتِ نام کنند، تا پس از چندی به مددِ هزینه بسیار و صرف وقت فراوان و خونِ دلخوردنهای بیشمار، ذوفنونی تحویل بگیرند که مایه افتخارِ خانواده و خاندان و چهبسا فخرِ ایران شود؛ اما زهی خیال باطل! متأسفانه در بسیاری از موارد، این حجم از تزریق آموزش به روح و جسمِ ظریف و نحیفِ کودک، موجب ملال و دلزدگی وی از همه یا بیشتر آن رشتههای هنری و ورزشی و علمی میشود و پس از چندی به صلح یا به جنگ! همه آنها را رها میکند و داغِ آن همه هزینه را به دلِ پدر و مادر خویش میگذارد.
نابغه روزگاران که خود از معدود ذوفنونانِ راستینِ عالم به شمار میآید، در این باره نیز والدین را هشدار داده است. خواجه معتقد است که پدر و مادر باید «در طبیعت کودک نظر کنند و از احوال او به طریق فراست و کیاست اعتبار گیرند تا اهلیت و استعداد از چه صناعت [۲۱] و علم در او مَفطور است [۲۲]، او را به اکتسابِ آن نوع مشغول گردانند؛ چه همه کس مستعد همه صناعتی نَبُوَد؛ و الاّ همه مردمان به صناعت اشرف مشغول شدندی و در تحتِ این تفاوت و تباین که در طبایع مستودع است، سِرّی غامض و تدبیری لطیف است که نظامِ عالم و قوامِ بنیآدم بدان منوط میتواند بود؛ «ذلک تقدیرُ العزیز العلیم». [۲۳]
خواجه این را هم یادآور شده است که در حین آموختن حرفه یا هنری، اگر طبعِ کودک را با آن صناعت سازگار ندیدند، او را به ادامه فراگیری آن حرفه یا هنر و صعنت مجبور نکنند.
در پایان این بخش، مؤلف اخلاق ناصری این را خطاب به مخاطب خویش میگوید که «کسی که بر ضدّ این معانی که یادکرده آمد، تربیت یافته باشد، قبول ادب بر او دشوار بُوَد، خاصه چون سن در او اثر کند، مگر که به قبحِ سیرت عارف بُوَد و بر کیفیتِ قَلعِ عادت واقف؛ و بر آن، عازم؛ و در آن، مجتهد؛ و بر صحبتِ اخیار، مایل [۲۴]». [۲۵]
آنچه در سطرهای پیشین بهطرزی خلاصهوار آمد، نکتهای چند از توصیههای تربیتیِ خواجه نصیرالدین طوسی در کتاب اخلاق ناصری است. ای کاش خوانندگانِ ارجمند به بخشهای دیگر این کتاب نیز رجوع نمایند و از نکته نکته آن بهره ببرند؛ که ما به موجبِ آدمی بودن و معصوم نبودن، نیازمندیم که بخوانیم و بشنویم و ببینیم تا از بدیهایمان بکاهیم و بر خوبیهایمان بیفزاییم. بهمَثَل در ادامه این بخش، خواجه نکاتِ بسیار ساده اما درخورِ تأملی را درباره آداب سخن گفتن، آداب حرکت کردن و آداب طعام خوردن آورده است. برخی از این آداب را میدانیم که دوباره خواندنِ آنها، تذکری است برایمان؛ و برخی را هم نمیدانیم که خواندنشان سبب میشود، آنها را بشناسیم و زین پس در رعایت آنها بکوشیم.
و ای کاش که میراثِ فرهنگیِ غنی و بیمانندمان را که همین کتابهایی است که از گذشتگان به ما رسیده، قدر بدانیم؛ و قدر دانستنِ این میراث، خواندنِ آن است.
ارجاعها:
۱. بخشی است از آیه ۱۸ سوره مبارک کهف، درباره سگِ اصحاب کهف: «و سگشان دو دستش را در آستانۀ غار گسترانیده است» (ترجمه استاد شیخ حسین انصاریان).
۲. «مشاهیر دانشمندان اسلام» (ترجمه اَلکُنَی و الالقاب)؛ حاج شیخ عباس قمی؛ ترجمه حاج شیخ محمد رازی؛ تهران: کتابفروشی اسلامیه؛ ۱۳۵۱؛ ص ۳۰۸.
۳. «احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسی»؛ محمدتقی مدرّس رضوی؛ تهران: بنیاد فرهنگ؛ ۱۳۵۴؛ ص ۴ و ۵.
۴. رک: همان. ص ۹.
۵. یعنی نزد او.
۶. معنی دو جمله اخیر: اگر کار نیکی انجام دهد، او را آفرین گویند و اگر اندک کار ناپسندی کند، با سرزنش کردن او را [از انجامِ دوباره آن کار] بترسانند.
۷. «اخلاق ناصری»؛ خواجه نصیرالدین محمد طوسی؛ تهران: انتشارات علمیه اسلامیه؛ بیتا؛ ص ۱۸۳.
۸. رک: همان.
۹. اکتفا کردن.
۱۰. کمینهتر. منظور غذای کمتر لذیذتر است.
۱۱. گاهگاهی. هر از گاهی.
۱۲. همان. ص ۱۸۴.
۱۳. جمع قرین: همانندان. منظور، همسالان است.
۱۴. جمع مَأکَل و مَلبَس: خوردنیها و پوشاکها.
۱۵. همان. ص ۱۸۵.
۱۶. همان. ص ۱۸۶.
۱۷. جمع افعی است.
۱۸. خستگی و رنج.
۱۹. درد.
۲۰. همان. ص ۱۸۷.
۲۱. پیشه، حرفه.
۲۲. سرشته شده است. منظورِ جمله اخیر این است که باید ببینند کودک استعدادِ چه کاری را دارد.
۲۳. همان. ص ۱۸۷ و ۱۸۸.
۲۴. مفهوم عبارات اخیر: مگر کسی که به زشتیِ رفتارش آگاه باشد و بر چگونگی ترک کردنِ آن رفتارِ بد نیز آگاه باشد و عزمِ ترک آن را هم داشته باشد و در ترکِ آن نیز کوشا باشد و در کنار اینها، به همنشینی با انسانهای نیک نیز رغبت داشته باشد تا نیکخوییِ آنان، در این نیز اثر کند.
۲۵. همان. ص ۱۸۹.