به گزارش همشهری آنلاین، این نمایش ها از میان انیمیشنهای غیرایرانی انتخاب شدهاند که کودکان کاملا آنها را میشناسند و بارها تماشایشان کردهاند، از جمله «کورالاین» کار امیدرضا سپهری که با بازی الناز ملک، صدف اسپهبدی و کاظم سیاحی در تالار وحدت دو دوره اجرا شد و سومین دوره اجراهایش تا هفتم آبان ماه در مجموعه باغ کتاب روی صحنه است. همینطور «کارخانه هیولاها» و «هتل ترنسیلوانیا» که با کارگردانی امین گلستانه که هرکدام بیش از ۴ میلیارد تومان فروش داشتهاند. به اضافه «مینیونها» با نویسندگی و کارگردانی فائزه کلبری و تهیهکنندگی امین گلستانه که از ۱۴ آبان در تماشاخانه شهرزاد اجراهایش را شروع میکند. همه اینها در چند ویژگی مشترکند. دکورها و صحنه خیرهکننده و بزرگ دارند و از طرف دیگر از داستانها و انیمیشنهایی استفاده کردهاند، که برای کودکان به شدت آشنا و جذاب هستند و همین شناخت باعث اقبال بالای مخاطب کودک و نوجوان میشود و این نمایشها را به آثاری پرفروش تبدیل میکند. همین ویژگی پرفروش بودن و اقتباس از انیمیشنهای خارجی چند مسئله را پیش رو میگذارد. این که آیا سازندگان این نمایشها تنها به سودای سود این کار را میکنند؟ به اضافه این که اقتباس از کارهای خارجی آیا آسیبی را متوجه تئاتر کودک میکند؟ بعضی از این آثار صرفا ترجمهای ضعیف از نسخه اصلی هستند، بدون این که در زمینههای فرهنگی ایران بازآفرینی شده باشند یا اگر هم بومیسازی شده باشند در اندازه تبدیل شخصیتهای خارجی انیمیشن به شخصیتهای ایرانی رشتی یا شهرهای دیگر بوده است. ضمن این که تمرکز بر جلوههای بصری و فرم موزیکال، گاهی باعث میشود محتوا سطحی و کلیشهای بماند و ارزش دراماتیک نداشته باشد. تبدیل تئاتر کودک به سرگرمی صرف هم مسئله دیگری است که مطرح میشود و این که آیا اساسا دادن سرگرمی صرف به کودک اشتباه است؟ این ایده هم مطرح میشود که اگر این نمایشها باعث آشنا شدن کودک با تئاتر و عادت کردن او به تماشای نمایش میشوند، کمک سترگی به رشد فرهنگی او میکنند. این سئوالها را با دو فعال نمایش کودک مطرح کردهایم. حسن دادشکر که از سالهای دور نمایشهای عروسکی و کودک کار کرده و در کانون پرورش فکری سالهاست حضور دارد. همین طور مریم کاظمی که از سالهای گذشته در این زمینه کار کرده و نمایشهایی را برای کودکان روی صحنه آورده است. از جمله «سیندرلا» که سال ۱۴۰۲ در تالار هنر روی صحنه رفت.
تئاتر انتقال اندیشه است
حسن دادشکر تأکید میکند این نمایشها را ندیده است، اما میگوید اگر توسط تئاتریهای اسم و رسم دار اجرا شده باشد، کار بدی نبوده است: «ولی اگر صرفا با حضور بازیگران شناخته شده سریالها و فیلمها خواسته باشند، کار کنند، درست نیست. فقط تماشاگر میرود تا این بازیگرها را ببیند. بسیاری از این بازیگران هم وقتی روی صحنه تئاتر میآیند، واقعا خراب میکنند و نمیتوانند کار درستی ارائه دهند.»
او در باره این که این نمایشها جدا از کیفیتشان دست کم باعث میشوند کودک به دیدن تئاتر عادت کند، میگوید: «کار کودک میتواند همین نمایشهای اقتباسی گرانقیمت باشد، میتواند کارهای معمولی که در کانون اجرا میشوند، باشد. اما کار تئاتر انتقال اندیشه و انسانسازی است. تئاتر خوراک روح انسان است که انواع مختلف برای کودک، نوجوان و بزرگسال و کمدی و کمدی سیاه و تراژدی دارد. مهم اما این است که کسی که این کار را میکند، به خاطر گیشه کار نکرده باشد. از کاری نمیتوانم اسم ببرم. ولی بعضی کارهای کودک برای گیشه است. بعد از آن خیلیها تصورشان این است که کار کودک فقط شاد باشد. این غلط است. هر تئاتری در دنیا، چه کودک، چه بزرگسال، چه کمدی، چه تراژدی یک بخش سرگرمکننده باید داشته باشد که البته باید در خدمت ماهیت درام باشد. ولی مهم این است که کارگردان یا تولیدکننده یک اثر چقدر حرف برای انتقال به تماشاگر دارد. چقدر میخواهد اندیشهای را منتقل کند. در کار کودک هم این انتقال اندیشه مهم است، حتی وقتی قرار است فقط باعث شود کودک به دیدن نمایش عادت کند.»
او میگوید: «از نظر من تئاتر پدیدهای است برای اینکه به انسان راه نشان دهد و روابط علت و معلولی را برای او بشکافد. خیلی از تئاترها اندیشهای را به تماشاگر منتقل میکنند و هر تماشاگری بنا بر توانایی و اندیشه و سواد و بنمایههای فکریاش از آن برداشت میکند. هیچ تئاتری در دنیا فقط برای سرگرمی صرف نیست. ولی در کشور ما همه تئاترها چه کودک، چه نوجوان و بزرگسال دائم در نوسان است. گاهی اوج میگیرد و باز دو باره فرود میآید. دو تا مدیر عوض میشوند سقوط میکند یا مدیر دیگری میتواند بودجه بگیرد، تئاتر دو باره اوج میگیرد. در مورد این عادت کردن کودک به تماشای تئاتر هم کودک باید از زمان مدرسه تئاتر ببیند و کار کنند و آشنا شوند. این کار باعث میشود وقتی بزرگتر شد و پا به اجتماع گذاشت، با دید یک تماشاگر ناآشنا با نمایش روبهرو نشود. در این شرایط میتوانیم انواع تئاتر را در کشورمان داشته باشیم. بنابراین باید زیربنای تئاتر را برای کودک و بزگسال داشته باشیم و تماشاگر برایش تربیت کنیم. آن وقت تماشاگر بنا به علاقه، سلیقه و اندیشهاش نوع تئاتری را که میخواهد تماشا کند، انتخاب میکند. باید برای انواع ذائقهها تئاتر تولید کنیم. ولی در تمام این گونهها وفادار ماندن به انسانسازی و اندیشهورزی در تئاتر اصل است.»
بعضی اهالی تئاتر باور دارند چنانچه اقتباس از انیمیشنهای غیرایرانی تبدیل به جریان اصلی در تئاتر کودک شود، میتواند آسیب فراموشی داستانهای ایرانی را در پی داشته باشد. دادشکر میگوید: «ما ادبیات بسیار قوی داریم که باید از آن استفاده کنیم. به نظر من شاهنامه تراژیکترین کتاب دنیاست. شاهنامه شانه به شانه شکسپیر میزند. ولی ما این بنمایههای ادبی را خوب درک نکردهایم یا خوب معرفی نکردهایم. در یک کشور پیشرفته که ذهنها باز هستند و آزادی وجود دارد، همه شکل تئاتر باید در دسترس باشد. از مبتذلترین تا فرهیختهترین انواعش. در این شرایط هرکس بنا بر ذوق خودش نمایش را انتخاب میکند. اما الان همکاران ما در هتلهای گرانقیمت نمایشهای گرانقیمت با بلیت گران اجرا میکنند. یکی میگوید خوب است و دیگری میگوید همهاش رقص و آواز است و دوست ندارد. کسی که از رقص و آواز خوشش نیامده به بار دراماتیک کار توجه داشته و کسی هم که با کار ارتباط برقرار کرده دنبال خوشی بوده است. یعنی هر کس اجازه دارد نوع تئاتری را که دوست دارد انتخاب کند. من مخالف این اجراهای اقتباسی نیستم، ولی میگویم اول تئاتر ایرانی برای کودک ایرانی. برای این که دور و بر بچههای ما را انقدر کارتون و انیمیشن خارجی گرفته که نگرانکننده است. در مقطعی هستیم که بیشتر از هرچیز نیاز داریم به فرهنگ خودمان رجوع کنیم. من نمیگویم داستانهای خارجی اجرا نشوند، ولی بیشتر کسانی که روی این کارهای خارجی تأکید میکنند به پول درآوردن بیشتر فکر میکنند. باز هم میگویم منظورم همه کسانی که از داستانها و کارتونهای خارجی اقتباس میکنند، نیست. آدم متفکر در هر شرایطی خوب کار میکند. هفت خان رستم ما پر از جادو و صحنههای خلاقانه است که میشود انقدر خوب کار کرد که تماشاگر را غرق در لذت کند. ولی ما یا غلط اجرا کردهایم یا فقط به جنبههای حماسی فکر کردهایم. جنبههای سرگرمکننده برایمان مهم نبوده است. این جنبهها باید وجود داشته باشد، ولی در جریان و سیر درام. مثل تئاترهای لاله زاری قبل از انقلاب نباشد که یک پرده نمایش اجرا میشد و بعد مثلا علی نظری آواز میخواند. چون فقط سرگرمی مهم بود. تئاتر به عنوان بنمایه فکری یک کشور به نظرم از نان شب واجبتر است به شرطی که درست پیریزی شود و از همان زمان مدرسه، کودک در جریان آن قرار بگیرد. نه این که فقط یک معلم تربیتی داشته باشیم. وقتی میگوییم آموزش و پرورش، در این مجموعه پرورش مهمتر است. پرورش یعنی تربیت یک نسل. در تمام دنیا تئاتر پدیدار شناسی میکند و روشهای جدید کشف میکند.»

انحصار آسیبزننده است
مریم کاظمی، کاملا به این اقتباسها خوشبین است و هیچ اعتقادی به جدا کردن قصههای ایرانی و غیر ایرانی ندارد: «به جای انیمیشن خارجی باید بگوییم انیمیشنهای محبوب کودکان. انیمیشن خارجی یا ایرانی ندارد. هر انیمیشنی که با کودک ارتباط برقرار کند، محبوب میشود. ارتباطی به ایرانی بودن و خارجی بودن ندارد. هرچقدر سعی کنیم تفکیک به وجود بیاوریم نه تنها کار بومی به وجود نمیآید، بلکه باعث بازدارندگی و دورشدن از فرهنگ خودی میشود. »
او میگوید: «انیمیشن یک ژانر سینمایی و تصویری جذاب و خوشایند برای همه قصههای کودکان دنیا و همینطور بزرگسالان جهان است. پس از انیمیشن نمیتوان تقلید کرد. این قصه است که همیشه مورد اقتباسهای فراوان قرار میگیرد. گاهی قصههای کودکانه برای بزرگسالان پردازش میشود و گاهی قصههای بزرگسالان برای بچهها سادهسازی می شود. علت علاقه زیاد کوچک و بزرگ به انیمیشنهای ویژه مخاطبان کودک و نوجوان این است که بسیار خوب، درست، جذاب، روان و در عین حال منطقی داستانش را روایت میکنند، خیالپردازیهای ناموفق ندارد و در حدی که ذهن انسان بتواند پرواز کند، آن را به تصویر میکشد. به این دلایل است که از این داستانها اقتباس صورت میگیرد. »
او در باره موفقیت این نمایشهای اقتباسی میگوید: «بسیاری از آنها موفق بودهاند. البته بعضی اقتباسها کپی محض هستند. به خصوص در تئاتر بیشتر. در کارهای تصویری به دلیل نبود امکانات فنی کپی کمتر اتفاق میافتد. موزیکها، حرکات، لباسها، طراحی صحنه و ژستها کپی است و گاهی هم اقتباس آزاد انجام میشود. هیچکدام نه بد است نه خوب. مهم این است که توانایی کپی، بازآفرینی یا اقتباس را داشته باشیم. مهم تماشاچی است که لذت ببرد و غرق دنیای قصه شود و فکرش را آزاد کند».
اما آیا این اقتباسها میتوانند در دراز مدت آسیبزننده باشند و به ضرر تئاتر تمام شوند؟ جواب مریم کاظمی منفی است: «این اقتباسها به هیچ وجه آسیبزننده نیست. این محدودیت ذهن ماست که آسیبزننده است، انحصار است که آسیبزننده است. نمایش ما و نمایش آنها نداریم. فقط دنیای نمایش داریم. اگر همه ژانرهای نمایشی به طور یکسان امکان تبلیغات و برخورداری از سالنهای مناسب را نداشته باشند و مدیران کوتوله از عکس یادگاری گرفتن با سلبریتیها به عنوان دستاورد مدیریتشان دست بردارند انصاف و عدالت شغلی هر گونه نمایشی را شایان توجه تماشاچی مخصوص خودش میکند و ماهم درگیر تفکیک نمایشهای ایرانی و خارجی نمیشویم. به نمایش بها میدهیم و میدانیم از ظرفیتهای مالی و فنی و سخت افزاری خود چگونه استفاده کنیم.
هرچه بیشتر تلاش کنیم این جدایی صورت گیرد تماشاچی بیشتر جذب همان کاری میشود که میخواستیم نبیند و مدیران اتفاقا چون متوجه این نکته شدهاند در سطح شعار میدهند ولی در زیربنا امکانات اجرایی را به همان نمایشهایی میدهند که منتقدش هستند، زیرا درآمد و فروش برایشان مهم است، نه فرهنگسازی.»











