به گزارش خبرآنلاین،در دل روستای دورافتاده «لاربالا» در حوالی زاهدان، دختری به نام فائزه با وجود سالها دوری از کتاب و مدرسه، با ارادهای مثالزدنی توانست رؤیای دیرینهاش را به واقعیت بدل کند؛ او پس از هفت سال خانهنشینی و گذر از سختیهای زندگی در روستا، با پشتکار شبانهروزی در کنکور پزشکی دانشگاه دولتی پذیرفته شد.
اعتماد در خبری نوشت: فائزه گرگیج گفت: «من پنج سال دبستان را در روستای خودمان درس خواندم. معلم دبستانم دید درسم خوب است، اصرار کرد که برای ادامه تحصیل به شهر بروم. سه سال راهنمایی را در خانه یکی از فامیلها در شهر ماندم، سال ۹۵ دبیرستانم را تمام کردم و خانهنشین شدم، ولی هیچوقت رویای درس خواندن از سرم بیرون نرفت. در آن ۷ سال هیچ کدام از کتابهایم را باز نکردم، اما همه کتابهای دوره راهنمایی و دبیرستانم را نگه داشتم و هیچوقت از خودم دورشان نکردم.»
او ادامه داد: «بعد از ۷ سال دوری از کتاب و درس و مدرسه در بهمن ۴۰۲ شروع کردم به خواندن و کل سال ۴۰۳ را برای کنکور درس خواندم. سال ۴۰۴، هم کنکور دادم هم ترمیم نمره انجام دادم. در این مدت هم چون خیلی از درس و مدرسه دور شده بودم، سخت یاد میگرفتم. طول میکشید درسی را یاد بگیرم. صبحها خیلی زود بیدار میشدم، روزانه ۱۷ساعت درس میخواندم، شبها تا جایی که میشد درس میخواندم. هر دو هفته یکبار برای آزمون باید یک مسیری را میرفتم تا شهر، وسیله حمل و نقل نبود. کسی هم نبود من را ببرد. همین مشکل و استرس ایجاد میکرد.»
او بیان کرد: «مشکل شنوایی دارم که ارثی است و از سمعک استفاده میکنم. این مشکل برایم امتیاز محسوب میشد. اکثر وقتها در خانهمان سروصدا زیاد بود، من سمعکم را خاموش میکردم تا سروصدا دیگر اذیتم نکند. سر جلسه کنکور هم اذیتم نکردند اجازه دادند با خودم ببرمش. اصلا فکرش را نمیکردم پزشکی آنهم در دانشگاه دولتی قبول شوم. نهایتش فکر میکردم پرستاری یا مامایی قبول شوم. باورش برایم سخت بود که پزشکی قبول شوم و این از لطف پروردگار است.»
او گفت: «روزی که رتبهام آمد، روی زمین کشاورزی بودم و داشتم به همسایهمان کمک میکردم. از طریق مشاورم متوجه شدم که رتبهها اعلام شده. دلیل قبول شدنم علاقه و پشتکارم بود. من حسرت درس خواندن را در چشمهای تکتک آدمهایی که دوروبرم هستند، ازدواج کردند و بچه دارند، دیدم. نخواستم این حسرت در دلم بماند. همیشه خواستم اول به خودم و بعد به آدمهایی که اطرافم هستند و من از نزدیک شرایطشان را میبینم کمک کنم و قبول شدن، من را به هدفم نزدیکتر میکند.»
او بیان کرد: «یکی از مشکلات الان من خوابگاه است، چون من دانشگاه ایرانشهر قبول شدم و خوابگاه ندارم برای اسکان در آنجا باید خانه اجاره کنم یا خوابگاه خصوصی بگیرم و این خودش برای من مشکل ایجاد کرده. من هنوز به خانوادهام نگفتم دانشگاه، خوابگاه دولتی ندارد. آنها بهشدت سختگیرند. من به این شرط قرار شد بروم ایرانشهر که خوابگاه دولتی داشته باشد، در غیر اینصورت قبول نمیکنند. من بهشان حق میدهم، اینکه یک دختر بخواهد در جامعه نا امن آنهم در یک شهر مرزی ، تنها زندگی کند سخت است. الان خودم هم نمیدانم چکار کنم. از همین تریبون از مسوولان خواهش میکنم صدای ما را بشنوند و فکری برای ما که خوابگاه نداریم و از راه دور میآییم، بکنند. الان دانشگاههایی که پذیرش دختران دارند، باید به فکر خوابگاه آنها هم باشند. من با توجه به اینکه دانشگاه دولتی قبول شدم و هزینه سنگین دانشگاه آزاد را ندارم، اما به هر حال هزینه رفت و آمد، خورد و خوراک، کتاب و جزوه و تحصیل را دارم که خانواده باید تامین کند. امیدوارم بتوانم از پسش بربیایم.»
۲۲۳۲۱۷












