عصر ایران ؛ علی نجومی ــ «یک شاخه گل ، یک دختر نابینا و همان ولگرد همیشگی چاپلین.» اما این همه داستان فیلمی نیست که بر آسمان آثار صامت تاریخ می درخشد. «روشنایی های شهر» محصول سال 1931 اثر ماندگار چارلی چاپلین را شاید بتوان شاعرانه ترین اثر او نامید. خود پروسه ساخت فیلم روایت جالبی دارد که روایتگر شاید یکی از مهم ترین و دردناک ترین دوره های زندگی چاپلین است.
در واقع او قهرمانی بود که حالا برخی ادعا می کردند دوره اش تمام شده است اما ماجرا چه بود. او وقتی این فیلم را ساخت که چند سالی بود سینما ناطق شده بود اما چاپلین گویا زیر بار نمی رفت و لجوجانه فیلم های صامت خود را می ساخت.
شاید اگر کمی عمیق تر به این روایت تکان دهنده چاپلین از سادگی رویاهای انسانی نگاه کنیم می فهمیم چاپلین در آن زمان چون کودکی بوده که نمی خواسته محبوب ترین اسباب بازی خود را با یک اسباب بازی جدید عوض کند. او تقلا می کند تا سینمای صامت را از دستانش بیرون نکشند. اما آن قدر هنرمند است که از همین تقلایش هم روایتی انسانی خلق می کند که هم نیش است و هم نوش.

فیلم از همان نمای ابتدایی که چاپلین روی مجسمه خوابش برده و تعقیب و گریزش روی مجسمه گویا به ما می گوید با همان چاپلین همیشگی رو به رو هستیم: سرسخت و لجباز. او عاشق دختر گل فروشی می شود که نابیناست و بعد در طول فیلم تمام تلاشش را می کند تا هزینه جراحی دختر را مهیا کند در حالی که می داند دختر با توجه به آن که تصور می کند چاپلین ثروتمند است در صورت بازیابی بینایی خود از چاپلین جدا می شود و این بستر روایت داستانی است که حلاوت دیدنش بعد از نزدیک به 100 سال هنوزم تازگی دارد.
اما چاپلین مانند همیشه سرسخت است اما برای اولین بار در فیلم هایش سرنوشت گویا علیه اوست شاید هنر واقعی چاپلین در این فیلم در این است که بیننده نمی داند چاپلین را قهرمان بداند یا یک عاشق پیشه مفلوک.
شاید بتوان به جرات گفت این فیلم سند تمام عیاری از این واقعیت است که هیچ کس در تاریخ سینما نتوانسته است بهتر از چاپلین کمدی رمانتیک بسازد که در سکانسی مثلا از نبرد بوکس تمام عیار چاپلین تماشاچی را روده بر کند و بلافاصله در سکانسی دیگر لبخند پر احساس چاپلین به دختر نابینا کاری با تماشاچی کند که اشک در چشمانش حلقه بزند.

وقتی مجله مشهور انگلیسی« سایت اند ساوند» در سال 1952 اولین سری از ده فیلم برتر تاریخ سینما را منتشر کرد، روشنایی های شهر چاپلین بعد از دزد دوچرخه دسیکا فیلم دوم بود. در سال 2007 انستیتو فیلم آمریکا در دهمین سالگرد سلسله برنامه 100 سال 100 فیلم، این شاهکار چاپلین را در رده 11 قرار داد. مجله کایه دو سینما هم در سال 2008، فیلم را به عنوان هفدهمین فیلم برتر تاریخ سینما برگزید.
اسلاوی ژیژک نظریه پرداز مشهور اسلوونیایی در مقاله خودش با عنوان« چرا یک نامه به مقصد می رسد؟» می نویسد: «روشنایی های شهر فیلم محبوب همیشگی من است. چاپلین در این فیلم مفهوم سرنوشت را به معنای واقعی به تصویر می کشد.»راجر ایبرت منتقد مشهور آمریکایی هم می نویسد: « شاهکار چاپلین همه چیز دارد : کمدی اسلپ استیک(بزن بکوب) ، فلاکت و بدبختی قهرمان هایش، پانتومیم، ملودرام و البته وقار و نجابت .»
روایت کرده اند ویرجینیا چریل بازیگر نقش دختر نابینا که در زمان فیلم برداری فیلم یکی از ستارگان درخشان هالیوود بود عادت به دیر رفتن سر صحنه فیلم برداری داشت و این مساله چاپلین را به شدت آزار می داد. در نتیجه او تصمیم گرفت حجت را بر خانم چریل تمام کند و او را تهدید کرد که اگر یک بار دیگر دیر بیاید از پروژه حذف خواهد شد. اما خانم چریل گویا از چاپلین لجبازتر بود و دیگر اصلا سر صحنه فیلم برداری نرفت. این مساله باعث شد برای مدتی فیلم برداری قطع شود و در آخر با عذرخواهی چاپلین از چریل قضیه ختم به خیر شد و فیلم برداری دوباره از سر گرفته شد.