روایتی با نشانه‌ای آشنا، تازگی خونی که داستان کربلا را تداعی می‌کرد

خبرگزاری مهر شنبه 06 دی 1404 - 09:09
۶دی سالگرد شهادت محمد معماریان، نوجوان ۱۶ ساله که یکی از شاخص‌ترین یادآوری‌ها از او، تازه بودن خون پیکرش پس از گذشت هفت روز بود. نشانه‌ای که هنگام گذاشتن او در قبر توسط مادرش مشاهده شد.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، زهرا اسکندری: شهید محمد معماریان، نوجوانی ۱۶ ساله از شهر قم، در جریان عملیات کربلای ۴ و در منطقه نهرخین شلمچه به شهادت رسید؛ نوجوانی که حضورش در خط مقدم، حاصل سال‌ها تربیت دینی، پایبندی خانوادگی و احساسی عمیق از تکلیف بود. پیکر او پس از گذشت هفت روز از شهادت، همچنان نشانه‌هایی از طراوت خون را با خود داشت؛ روایتی که در حافظه خانواده و اطرافیانش به یکی از برجسته‌ترین خاطرات این شهید نوجوان تبدیل شده است.

آغاز مسیری زودهنگام

شهید محمد معماریان در بیستم مردادماه ۱۳۴۹ در شهر قم متولد شد. دوران کودکی و نوجوانی او هم‌زمان با سال‌های نخستین پس از پیروزی انقلاب اسلامی سپری شد؛ سال‌هایی که فضای اجتماعی کشور، متأثر از تحولات سیاسی و سپس آغاز جنگ تحمیلی بود. خانواده محمد، به‌ویژه مادرش، حضوری فعال در فعالیت‌های انقلابی داشتند و این فضا، به‌تدریج در شکل‌گیری شخصیت مذهبی و اجتماعی او اثر گذاشت.

محمد از سنین پایین به نماز و انجام واجبات دینی توجه ویژه‌ای نشان می‌داد. او از حدود هفت‌سالگی، بدون تذکر مستقیم اطرافیان، با شنیدن صدای اذان، بازی و فعالیت‌های کودکانه خود را رها می‌کرد و برای نماز آماده می‌شد. پایبندی او به نماز اول وقت تا جایی بود که در صورت تأخیر یا قضا شدن نماز، دچار ناراحتی شدید می‌شد و این موضوع را نوعی کوتاهی جدی تلقی می‌کرد.

اطرافیان و اعضای خانواده، محمد معماریان را نوجوانی متین، آرام و مؤدب توصیف کرده‌اند. او در رفتارهای روزمره، احترام به پدر و مادر را یک اصل جدی می‌دانست و حتی در رفت‌وآمدهای خانوادگی، تلاش می‌کرد همواره چند قدم عقب‌تر از والدین حرکت کند. این رفتار، به‌گفته خودش، نشانه‌ای از رعایت حق والدین و احترام به بزرگان بود.

آغاز مسیر رشادت

محمد در ۱۲ سالگی به عضویت بسیج درآمد؛ عضویتی که با پیگیری و اصرار شخصی او و همراهی مادرش محقق شد. نخستین تلاش او برای ثبت‌نام در پایگاه بسیج مسجد با مخالفت مسئولان مواجه شد، اما پیگیری مادر و تأکید بر علاقه و انگیزه فرزندش، در نهایت مسیر عضویت را هموار کرد. این عضویت، نقطه عطفی در زندگی محمد و آغاز حضور جدی او در فعالیت‌های مرتبط با دفاع مقدس بود.

آغاز راه، میان آتش و خاک

محمد حدود ۱۳ سال داشت که برای نخستین بار به همراه پدر راهی مناطق عملیاتی شد. مقصد، منطقه سومار بود؛ جایی که فعالیت‌های پشتیبانی از رزمندگان، از جمله ساخت تنور نان، در جریان بود. هرچند این منطقه به‌زودی هدف بمباران قرار گرفت، اما همان تجربه کوتاه، تأثیری عمیق بر روحیه محمد گذاشت و به گفته خانواده، راه بازگشت او به زندگی عادی شهری را دشوار کرد.

پس از نخستین حضور، رفت‌وآمد محمد به مناطق جنگی ادامه‌دار شد. جبهه برای او تنها یک مأموریت موقت نبود؛ بلکه به مکانی تبدیل شد که بخش مهمی از هویت نوجوانانه‌اش را شکل می‌داد. خانواده، با وجود نگرانی‌های طبیعی، مانعی برای حضور او ایجاد نکردند و خود را همراه تصمیم فرزندشان می‌دانستند.

محمد معماریان در گفت‌وگوهای خانوادگی، بارها از مفهوم «تکلیف» سخن گفته بود. او حضور در جبهه را نه از سر هیجان، بلکه به‌عنوان پاسخی آگاهانه به شرایط زمانه می‌دانست. در جملاتی که از او نقل شده، تأکید دارد اگرچه در زمان امام حسین(ع) حضور نداشته، اما امروز می‌تواند به ندای ولی‌فقیه و نایب امام معصوم لبیک بگوید.

در واپسین روزهای پیش از اعزام نهایی به جبهه، محمد رفتاری متفاوت از خود نشان می‌داد. به گفته مادرش، بی‌قراری در نگاه و حرکات او آشکار بود. رفت‌وآمدهای مکرر به آستانه در، سکوت‌های طولانی و تمایل به گفت‌وگوهای خصوصی، نشانه‌هایی بود که مادر را متوجه حال متفاوت فرزندش کرد.

در شبی که خانواده به خواب رفته بودند، محمد و مادرش تا سحر به گفت‌وگو نشستند. محمد در این گفت‌وگوی طولانی، از دغدغه‌ها، امیدها و خواسته‌هایش سخن گفت. او تأکید داشت که اگر به شهادت رسید، رضایت مادر برایش اهمیت دارد و خواسته‌هایی مشخص برای نحوه کفن و تدفین خود مطرح کرد.

محمد از مادرش خواسته بود کفنی را که او از مکه آورده و با آب زمزم شست‌وشو داده بود، در صورت شهادت بر تنش بپوشانند و شال سبزی را که از سوریه تهیه شده بود، به گردنش بیاویزند. این درخواست، به‌گفته خانواده، نشان‌دهنده نگاه معنوی و آمادگی ذهنی او برای مواجهه با سرنوشت پیش‌رو بود.

شجاعت نوجوانی در قلب عملیات

در جریان عملیات کربلای ۴، زمانی که از میان حدود هزار رزمنده، تنها ۳۰۰ نفر برای مأموریت خط‌شکنی انتخاب می‌شدند، محمد معماریان داوطلب شد و نام خود را در فهرست نوشت. این تصمیم، به‌زعم همرزمانش، نشانه‌ای از روحیه مسئولیت‌پذیر و شجاعانه او بود.

سرانجام، سرنوشت محمد در منطقه نهرخین شلمچه رقم خورد. او در همین منطقه و در جریان عملیات کربلای ۴ به شهادت رسید. پیکر او سه روز در منطقه باقی ماند و سپس به معراج‌الشهدا منتقل شد تا پدرش از جبهه بازگردد.

انتظار در سکوت جبهه

پیکر شهید محمد معماریان در مجموع شش روز، میان منطقه عملیاتی و معراج‌الشهدا باقی ماند. یک روز نیز به انجام مراحل تشییع و تدفین اختصاص یافت. این تأخیر، برای خانواده فرصتی بود تا آخرین وداع را آن‌گونه که محمد خواسته بود، انجام دهند.

مادر شهید، در روایت خود از لحظه دیدار با پیکر فرزندش، به جزئیاتی اشاره می‌کند که عمق فاجعه و در عین حال، آرامش درونی او را نشان می‌دهد. به گفته او، کاسه سر محمد بر اثر جراحت خالی شده و با پنبه پر شده بود. مادر، در کنار پیکر فرزند نشست، پیشانی‌اش را بوسید و با او سخن گفت؛ سخنانی که بیشتر رنگ رضایت و پذیرش داشت تا اعتراض و اندوه.

بر خلاف عرف رایج، مادر محمد اصرار داشت خود پیکر فرزندش را در قبر بگذارد. ابتدا با این درخواست مخالفت شد، اما زمانی که حاضران مطلع شدند این خواسته خود محمد بوده، مخالفت‌ها کنار رفت. مادر، آخرین بار صورت فرزندش را دید و دست‌های او را در دست گرفت.

یکی از شاخص‌ترین روایت‌های مربوط به شهادت محمد معماریان، ماجرای تازه بودن خون پیکر او پس از گذشت هفت روز است. مادر شهید نقل می‌کند هنگام برداشتن دستش از زیر سر محمد، خون تازه دست او را رنگین کرد. او این صحنه را به حاضران نشان داد، اما با وجود این صحنه تأثیرگذار، گریه نکرد و مراسم را با آرامش به پایان رساند.
در وصیت‌نامه محمد معماریان، او به‌صراحت از انگیزه‌های خود برای حضور در جبهه سخن گفته است. در این نوشته، او تأکید می‌کند که انتخاب مسیر جهاد، آگاهانه و برای لبیک گفتن به دعوت امام حسین(ع) و نایب ایشان بوده و از خداوند طلب یاری می‌کند.

رؤیای عاشورایی و شفای مادر

سال‌ها پس از شهادت محمد، مادر او در ماه محرم سال ۱۳۶۵ دچار آسیب‌دیدگی شدید از ناحیه پا شد. او در روز عاشورا، پس از قرائت زیارت عاشورا، خوابی می‌بیند که در آن، جمعی از شهدا از جمله فرزندش محمد به دیدارش می‌آیند و محمد شال سبزی را بر پای او می‌گذارد. پس از بیدار شدن، مادر متوجه می‌شود درد از بین رفته و نشانه‌های بهبودی نمایان شده است. به جای پانسمان‌های پا شال سبز رنگ در خواب به پای او بسته شده است.

شال سبزی که در این خواب دیده شده بود، بعدها به‌عنوان یادگاری نگهداری شد. قطعات کوچکی از این شال در اختیار برخی افراد قرار گرفت. این ماجرا پس از طرح نزد آیت‌الله گلپایگانی(ره)، مورد توجه قرار گرفت و توصیه‌هایی درباره نگهداری بخشی از شال به همراه تربت امام حسین(ع) مطرح شد. حال اگر کسی از این تبریکی بخواهد مادر شهید آب داخل شیشه بطری که در آن پارچه و تربت سیدالشهدا قرار دارد را در اختیار دیگران قرار می‌دهد.

روایت زندگی و شهادت محمد معماریان، به‌ویژه به دلیل سن کم او، در سال‌های پس از جنگ مورد توجه محافل مختلف قرار گرفته است. این روایت، بیش از آنکه بر جنبه‌های حماسی تأکید کند، تصویری از یک نوجوان عادی با انتخابی بزرگ را پیش روی مخاطب قرار می‌دهد.

شهید محمد معماریان، نوجوانی بود که مسیر زندگی‌اش کوتاه اما پرمعنا بود. از انس با نماز در کودکی تا حضور در خط‌شکنی عملیات کربلای ۴، همه نشانه‌هایی از شخصیتی است که زودتر از هم‌سالان خود، با مفاهیم مسئولیت، انتخاب و سرنوشت مواجه شد. شهادت محمد معماریان، پایان زندگی یک نوجوان ۱۶ ساله و آغاز روایتی شد که سال‌ها بعد نیز نقل می‌شود. روایتی که در آن، خانواده، ایمان، انتخاب آگاهانه و پذیرش سرنوشت، در کنار هم قرار گرفته‌اند و تصویری مستند از بخشی از تاریخ دفاع مقدس را شکل داده‌اند.

روحیه مقاوم مادرشهید در قاب کتاب

کتاب «تنها گریه کن» روایت زندگی اشرف سادات منتظری، مادر شهید نوجوان محمد معماریان، را به تصویر می‌کشد. این اثر نه تنها زندگی خانوادگی و تربیت فرزند شهید را بازگو می‌کند، بلکه به فعالیت‌های مبارزاتی او پیش از انقلاب نیز پرداخته است. اشرف سادات منتظری در آن مقطع، در رأس مبارزان انقلابی در تهران و قم حضور داشت و نقش برجسته‌ای در جریان‌های انقلابی ایفا می‌کرد. تلاش‌های او شامل فعالیت‌های فرهنگی، پخش اعلامیه‌ها و همراهی با مبارزان برای شکل‌دهی حرکت‌های مردمی بود.

کتاب با تمرکز بر زندگی خانوادگی و روحیه مقاوم مادر شهید، نشان می‌دهد چگونه تربیت و ارزش‌های اخلاقی و دینی در خانواده‌ای انقلابی زمینه‌ساز رشادت فرزندانی چون محمد معماریان شد.

متن تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر این کتاب به شرح زیر است:

بسم الله الرّحمن الرّحیم

ـ با شوق و عطش، این کتاب شگفتی‌ساز را خواندم و چشم و دل را شستشو دادم. همه چیز در این کتاب، عالی است؛ روایت، عالی؛ راوی، عالی؛ نگارش، عالی؛ سلیقه‌ی تدوین و گردآوری، عالی، و شهید و نگاه مرحمت سالار شهیدان به او و مادرش در نهایت علوّ و رفعت .. هیچ سرمایه‌ی معنوی برای کشور و ملّت و انقلاب برتر از این‌ها نیست. سرمایه‌ی باارزش دیگر، قدرت نگارش لطیف و گویایی است که این ماجرای عاشقانه‌ی مادرانه به آن نیاز داشت.

از نویسنده جدّاً باید تشکّر شود.

۱۰ اسفند ۱۳۹۹

منبع:
_کتاب «تنها گریه کن»/ اکرم اسلامی/ انتشارات حماسه یاران

منبع خبر "خبرگزاری مهر" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.