به گزارش خبرنگار مهر، کرسی ترویجی الگوهای «علم سیاست و حکمت متعالیه» با ارائه محمد پزشگی و نقد حجت الاسلام والمسلمین سیدمحمدتقی آلغفور و دبیر علمی شریف لکزایی و با همکاری پژوهشکده اندیشه سیاسی و مرکز همکاریهای علمی و بین الملل در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد.
در ابتدای جلسه شریف لکزایی دبیر علمی ضمن خیر مقدم به اساتید و افراد شرکت کننده در جلسه از پزشگی خواست بحث خود را ارائه نماید.
پزشگی گفت: اگر بخواهیم علم سیاستی طراحی کنیم که مواد آن برخاسته از مباحث تاریخی و تمدنی خودمان باشد ضرورت دارد که به فلسفه اسلامی خودمان بپردازیم. این مباحث در طرح من به حکمت متعالیه به عنوان یکی از شاخههای فلسفه اسلامی میپردازد، اما با توجه به این که این فلسفه در حوزه هستی شناسی (انتولوژی) است و به صورت مستقیم نمیتواند به حوزه علم سیاست وارد شود. از این رو نیازمند مباحثی هستیم که بتواند ما را به مقصود برساند. بنابراین حکمت متعالیه چون نمیتواند به صورت مستقیم به علم سیاست وارد شود باید مبدلی باشد که بتواند این کار را انجام دهد.
وی افزود: الگوها دو کار انجام میدهند: یکی این که علم سیاست را هدایت و کنترل میکنند و دوم این که موضوعات علم سیاست را میسازند. از این رو الگوها در یک سو و علم سیاست در سوی دیگر آن وجود خواهد داشت. یکی از الگوهای خیلی مهم تعریف مفهوم انسان است. در مباحث رایج وقتی گفته میشود انسان گرگ انسان است نوعی انسان شناسی را ارائه میدهد که نظریهای خاص در سیاست را نتیجه میدهد. همچنین دیگر نظریهها نیز این گونه هستد. یکی از تمایزهایی که حکمت متعالیه دارد این است که تعریف انسان متعین نشده است. این حکمت در تعریف انسان به حیوان ناطق اشاره میکند. این که انسان به لحاظ طبع نوع است برای افراد خودش اما ملاصدرا مطلبی اضافه میکند که انسانیت به لحاظ نفس نوع نیست بلکه جنس بعید است که انواعی چون فرشتگان و حیوانات و … را شامل میشود. در حکمت متعالیه برخلاف دیگر فلسفهها انسان نوع متوسطی است که تعین او در این دنیا انجام میشود.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی تصریح کرد: در حکمت متعالیه انسان با توجه به اعمال و رفتارش نوعش را متعین میکند. این تعین بخشی در این دنیا انجام میشود در دنیای دیگر انسان به شکل متعین اش محشور میشود. از این رو میتوان از انواع انسانها سخن بگوییم که جوامع مختلفی را پدید میآورد. هر مقدار که انسان در حرکت نفس به سوی کمال پیشرفت نماید انواع جوامع شکل میگیرند تا به جامعه فاضله میرسد. بسته به این که انسان چه نوعی از وجود خودش را تعین ببخشد جامعه هم بر همان اساس شکل میگیرد. از این رو است که انسان کون جامع است.
پزشگی بیان کرد: دومین الگو برگرفته از یک آموزه معرفت شناسی میشود. معرفت زمانی شکل میگیرد که نفس با حقیقت چیزی مواجه شود. اگر آدمی در ذهن خود با دیگران در اموری مانند سابقه زندگی و شخصیت و سلوک رفتاری وجه مشترک پیدا کنند در اینجا ما با چیزی به عنوان تاریخ، هویت و فرهنگ رو به رو هستیم. اینها بخشی از وجود آدمی میگردند که به هستی فیزیکی او اضافه میشوند. از این رو به منزله توسعه هستی فیزیکی تلقی میگردد. جامعه هم بخشی از وجود سعی مشترک میان همه انسانها است. هرچند انسانها به لحاظ فیزیکی جدا زیست میکنند اما همه یک نوع تعلق به زبان و جغرافیای مشترک خاص مییابند. پس یکی از این وجودهای مشترک جامعه است.
این محقق و نویسنده کشورمان اظهار کرد: در این تفسیر جامعه یک وجود وسعت یافته در یک قلمرو خاص است که در همه افراد آن جامعه به یک اندازه وجود دارد و از این رو یک کشور و جامعه شکل میگیرد. نتیجه این که رابطه بین فرد و جامعه ترکیبی است که علاوه بر این که افراد به لحاظ جسمانیت از هم جدایند اما به لحاظ وجود توسعه یافته شأن یکی هستند. با این بیان میتوان همه مفاهیم اجتماعی از جمله فرهنگ و …همه میتوانند تعاریف وجودی پیدا کنند. از این بحث میتوان به منازعه عاملیت انسانها و عاملیت ساختارها (که در دهۀ پنجاه میلادی برای نخستین بار میان اندرسون و پیترسون اتفاق افتاد) مطرح میشود. این بحث اگرچه در دهۀ شصت حل شد اما چالشی را به عنوان عاملیت فرد و ساختار ایجاد کرد. حکمت متعالیه در تعارض بین ارادۀ فردی و جبریت ساختارها یک راه دینامیک را پی میگیرد. به عبارت دیگر کفه هر طرف که به لحاظ وجودی سنگینتر باشد نقش آفرینی آن فعلیت مییابد. بنابراین پاسخ حکمت متعالیه آن است که فعلیت هر کدام بستگی دارد به بهره وجودی هر کدام از دو طرف.
وی در ادامه سخنانش گفت: الگوی سوم نگاه دینامیک و تحلیل دینامیک جامعه است. در بحثهای حکمت متعالیه از حرکت جوهری سخن به میان میآید که جهان را در حال نو به نو شدن میداند. این بحث در علم سیاست اصلی را برای تبیین تحولات اجتماعی میسازد که طبق آن اصل در تحلیل اجتماعی بر دگرگونی است. نگاه دینامیک از نگرش استاتیک متفاوت است. فارابی مدینهها را به اقسامی تقسیم میکند. بر اساس دیدگاه استاتیک مدینه مبدل یکی از اقسام مدینهها است اما اگر دید ما استاتیک باشد وقتی در زمرۀ مدینهها به مدینه مبدله می رسیم گمان میکنیم این هم یکی از مدینهها است، در حالی که اگر دید دینامیک باشد این مدینه یک مدینه در کنار دیگر مدینهها نیست بلکه وضعیت یک مدینه در حال گذار به مدینه دیگری است. تغییر و تبدل نامش میشود مدینه متبدله. از این رو میتوان از دگرگونیها سخن گت.
این استاد علوم سیاسی تصریح کرد: در الگویی که از حکمت متعالیه میگیریم لحظهای نیست که یک پدیده اجتماعی را ثابت فرض کنیم اما ذهن ما این امکان را دارد که بتواند برای تغییر و تحولات مبدأ و مقصدی و تحولی در نظر بگیرد. بنابراین دگرگونیها اتفاق میافتد اما این ما هستیم که برایش مبدأ در نظر میگیریم. تفسیرهای دینامیک تفسیرهایی هستند که باعث ایجاد تفسیرهای استاتیک میشوند.
پس از اتمام مباحث پزشگی دبیر علمی از ناقد خواست نکات مورد نظر خود را بیان نماید.
حجت الاسلام والمسلمین سیدمحمدتقی آل غفور گفت: موضوع سخنان آقای دکتر پزشگی الگوهای حکمت متعالیه برای علم سیاست بود. به نظرم مقدمه تمام نشده است که وارد ذی المقدمه شویم. این مباحث آیا برای علم سیاست مناسب است؟ وقتی گفته میشود علم سیاست از آن انتظار خاصی داریم و نوع خاصی از معرفت را در نظر داریم. افزون بر آن علم سیاست یک عنوان بسیار عام است و باید مشخص شود که حکمت متعالیه برای چه بخشی از علم سیاست چه کاری را مشخصاً انجام میدهد. مباحثی که مطرح شد در حوزۀ هستی شناسی بود و از آن خارج نشدیم.
وی افزود: نکتۀ دیگر الگو را مانند پارادیم دیدند. ما با یک اصطلاح مواجه هستیم که یک اشتراکی در تعاریف مختلف دربارۀ آن وجود دارد که ایشان هم از همین منظر اصطلاح الگو را مطرح کرده است. ما مانند کوهن باید بگوییم که یک پارادایم، پارادایم دیگر را کنار میگذارد یا این که در کنار دیگر پارادایمها زیست میکند. اگر قرار شد یک پارادایم داشته باشیم در درون آن رویکردهای مختلف وجود دارد. هر کدام از دیدگاههایی که از حکمای حکمت متعالیه مطرح شده است بیشتر به این رویکرد شباهت دارد. مطلب دیگر این که اگر ثمرۀ بحث دینامیک دیدن این است که فضایی برای ساختار و کارگزار ایجاد کند این ارتباطی با حکمت متعالیه ندارد.
وی تصریح کرد: یکی از نتایج بحث در حکمت متعالیه میتواند ساختار و کارگزار باشد. ما این دو را در خارج داریم و آنچه اهمیت دارد این است که رابطۀ این دو چیست. ساختار و کارگزار وقتی است که بتوانیم رابطۀ این دو را مطرح کنیم.
عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلوم (ع) ادامه داد: نکته دیگر این که ممکن است به گونه-ای نگاه کنیم که هر دو نوع دینامیک دیدن و استاتیک دیدن ایجاد شود کما این که کوهن این گونه میاندیشید. اگر ما بتوانیم بگوییم حکمت متعالیه چگونه تغییر را می بیند این مطلب میتواند به ما در تحلیل پدیدهها کمک کند. دست آخر، راه کاری هم که ارائه داده میشود سر از نخبه گرایی در میآید. به ویژه با توجه به نگاه این حکمت به مردم چگونه حکمت متعالیه را نخبه گرایانه میتوانیم برشمریم.
پس از اتمام مباحث حجت الاسلام والمسلمین آل غفور، محمد پزشگی نکات تکمیلی خود را ایراد کرد.
پزشگی گفت: بر آن بودیم که الگوهایی از حکمت متعالیه را برای علم سیاست بیان کنیم. پرسش نخست آل غفور مبنی بر این که بحث چرا به هستی شناسی منحصر شد؟ البته بحث الگوها شامل بحث هستی شناسی و معرفت شناسی و روش شناسی است اما سخنان ما در این جا بیشتر به سمت هستی شناسی رفت. آنچه من از الگو درک میکنم مرادم همان پارادایم است، البته این که از بحثهایی مطرح شده درباره حکمت متعالیه آیا تاکنون الگوهایی استخراج شده است باید بگویم خیر. ولی با احتیاط میتوان گفت در برخی از بحثها میتوان رویکردهایی را مشاهده کرد.
وی افزود: به عنوان مثال درباره سرشت جامعه سه رویکرد دیده میشود: ۱. علامه طباطبایی و استاد مطهری، ۲. علامه مصباح و ۳. آیت الله جوادی آملی، اما در این بحث اغتشاش وجود دارد و نمیتوان به صراحت گفت امکان رویکردهای مختلف وجود ندارد. الان هر کدام از حکمای حکمت متعالیه در حال طرح مسائل هستند و آیندگان هستند که میتوانند رویکردهای مختلف و اشتراکات و تعارضها را در آورند.
پزشگی تصریح کرد: درباره پرسش دیگر حجت الاسلام آل غفور باید بگویم که ادعا نشده که فقط حکمت متعالیه است که میتواند پدیدهها را دینامیک و استاتیک ببیند. همچنین درباره پرسش دیگر ایشان درباره نخبه گرایانه بودن بحث باید گفت که در هر حال در وقتی که انسان کامل ظهور خواهد کرد این امکان وجود دارد اما در غیر انسان کامل کفۀ ترازو به سمت جمع دیدن و ساختاری دیدن حرکت میکند.
پس از اتمام مباحث پزشگی، حضار نظرات و سوالات خود را بیان داشتند.