به گزارش خبرگزاری صداوسیما، این کتاب مجموعه خاطرات و مکتوبات شهید جعفر رجبزاده است.
شهید «جعفر رجب زاده» در سال ۱۳۴۵ در روستایی در تربت جام به دنیا آمد. همزمان با شروع انقلاب در کلاس پنجم ابتدایی از طریق دوستانش با مسجد قائم آشنا شد و به عضویت بسیج درآمد.
از سال ۶۱ به شهرستان تربت جام عزیمت کرد و نزد خواهرش مشغول به تحصیل در دبیرستان شد. او از همان ابتدا با ورود خود به تربت جام افتخاری با جهاد سازندگی، همکاری داشت و برای ادامه فعالیتهای جهادی مجبور به تحصیل شبانه شد. روزها با سخنرانی در مدارس تربت جام و جذب و تشویق دانش آموزان اقدام به ساخت کتابخانه در روستاها میکرد.
جعفر در سال ۱۳۶۰ با تهیه رضایتنامه جعلی و امضای تقلبی پدر و دستکاری شناسنامه به آموزش نظامی اعزام شد.
در سن ۱۵ سالگی دوره آموزش نظامی را در شهرستان کاشمر گذراند و پس از آن، به جبهه اعزام شد. قبل از ورود به واحد تخریب، چندین مرحله به جبهه اعزام تا اینکه در ۳۰ فروردین ۱۳۶۵ جذب واحد تخریب لشکر ویژه شهدا شد.
بعد از گذراندن دوره تخصصی آموزش تخریب، در چندین عملیات همچون عملیات تک حاج عمران- کربلای ۲ و … شرکت کرد و سرانجام ۲۶ دی ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید.
این کتاب در فصلهایی، چون زندگینامه، یادداشتها و خاطرات، در وصف شهید محمد بهاری، مناجات، نقش دعا و مناجات در پیروزی، چرا صلح نمیکنیم؟، در مذمت غیبت و تهمت، پیام شهید خطاب به انجمنهای اسلامی دانشآموزی و وصیتنامه تدوین شده است.
این کتاب؛ از آنجا که شهید رجبزاده یادداشتها و خاطرات و دستنوشتههای زیادی از خود به جا گذاشته است، با خاطرهنگاریهای مرسوم درباره شهیدان متفاوت است و مخاطب میتواند با مرور این یادداشتها و دستنوشتهها به خوبی با ویژگیهای شهید آشنا شود.
در صفحه ۱۸۶ کتاب آمده است: «عزیزان! تا روزهای آینده اگر توفیق پیدا کردیم، شاید ما را هم به عملیات ببرند و شاید بیشتر شکستهای ما به خاطر همین مغرور شدن، بوده است. در خوابی که یکی از برادرانمان دیده بود فرمودند: تا موقعی که دعا میخواندند بچهها، موانع رفع میشد و امام زمان نیز حضور داشت، ولی همین که مغرور شدند، گفتند:ای بابا! این مائیم که میرویم جلو و موانع را میشکنیم، آنجا بود که همه متلاشی شدند و امام زمان هم از بین ما رفت...»