«پیش از آن که آشنایی ما به ازدواج بینجامد در نامهای به من نوشته بود: «ای کاش زمینه مساعد بود با هم به جبهه حق علیه باطل میرفتیم و در کنار جوانان مسلمان جشن عروسی را به پا میکردیم».
او به همسرش گفته بود: «اگر به خاطر اسلام نبود، هیچ وقت از کنارت دور نمیشدم. اگر در این راه به عزت خون ندهم، دشمن به ذلت از ما خون میگیرد. تو از من راضی باش و دعا کن».
شاپور در تاریخ ۲۹ /۷/ ۶۲ در منطقه پنجوین در عملیات والفجر۴ شرکت کرد. در این عملیات، هماهنگکننده محورهای عملیاتی بود. منطقه عملیات، کوهستانی بود و تعدادی از واحدهای لشکر در محاصره دشمن قرار گرفته بودند و از عقب درخواست نیروی کمکی کردند. دو گروهان به آنها پیوست. یک گروهان توسط برزگر و یک گروهان توسط مصطفی اکبری، هدایت و رهبری میشد.
اکبری یکی از همرزمانش میگوید: «از همدیگر جدا شدیم. چند متری هم حرکت کردیم به تپهای رسیدیم که از بالا دشمن بر ما مسلط بود و آنجا را زیر آتش داشت. شاپور بلند قامت بود و نمیتوانست خود را پشت درختان مخفی کند، به همین خاطر مورد اصابت تیر دوشکای دشمن قرار گرفت و به شدت زخمی شد. او را در پتویی پیچیدند. در همین حال به ما وصیت کرد تا تپه را حتما بگیریم. رزمندگان حمله و آنجا را تصرف کردند».
یک دستش قطع شده بود اما دست بردار جبهه نبود. به او گفتند: با یک دست که نمیتوانی بجنگی، برو عقب. گفت: مگر حضرت ابوالفضل (ع) با یک دست نجنگید؟ مگر نفرمود: والله ان قطعتموا یمینی، انی احامی ابداً عن دینی. لحظههای آخر که قمقمه را آوردن نزدیک لبهای خشکش، گفته بود: مگر مولایمان امام حسین (ع) در لحظه شهادت آب آشامید که من بیاشامم.
سرانجام در مرحله سوم عملیات والفجر۴ و در ارتفاعات شیخ گزنشین در سمت مسئول محور لشکر ۳۱ عاشورا در خاک عراق (پنجوین) به تاریخ ۱۳ /۸/ ۱۳۶۲ در اثر تیر دوشکا و اصابت ترکش به پشت به شهادت رسید.