چهره سرشناس فرهنگ ایران در سخنرانی خود گفت: در آغاز بهتر است این موضوع یادآوری شود که زبان فارسی به هیچ منطقه خاصی تعلق ندارد، بلکه متعلق به همه مردم ایران است؛ از خراسان تا خوزستان، از آذربایجان تا سواحل دریای خزر و کرانههای مکران و خلیج فارس. در هر نقطه از این سرزمین، این زبان در کنار زبانها و گویشهای متنوع، همه ما را به یکدیگر پیوند میدهد و فرهنگ و تاریخ مشترک ما را شکل میدهد. در همه کشورهایی که فرهنگ تثبیتشده دارند، تنوع اقوام و گویشها وجود داشته است. با گذشت زمان، این اقوام به ملتی واحد تبدیل شدند و ضمن حفظ زبانها، گویشها و سنتهای خود، با زبانی یکسان با یکدیگر و با جهان تعامل برقرار کردند.
او افزود: این جهانی که در آن زندگی میکنیم، با همه گستردگی و بیکرانگیاش، در سایه پیشرفتهای برقآسای فناوری، رفتهرفته به دهکدهای کوچک جهانی تبدیل میشود و اطلاعات مربوط به هر نقطه از آن بهراحتی در دسترس همگان است. با همین فناوری، میدانیم که در همین جهان پهناور زبانهای متعددی رواج داشتهاند، اما زبانهایی که در محیطهای کوچک مورد استفاده قرار میگیرند، کمکم در هم ادغام میشوند و تعداد آنها کاهش مییابد. همچنین، با گسترش رسانهها، روزبهروز از تعداد زبانها کاسته میشود.
در این راستا، زبانهای غالبی وجود دارند که زبانهای دیگر را میبلعند. این زبانها چه زبانهایی را در بر میگیرند، چه زبانهایی را میبلعند و تحت چه شرایطی بر زبانهای دیگر غلبه میکنند؟ کدام زبانها بلعیده میشوند و کدام زبانها مقاومت میکنند؟ آنچه باعث تسلط و غلبه یک زبان بر زبان رسمی سرزمینی دیگر میشود، یا عامل سیاسی است، یا عامل دینی، و گاهی ترکیبی از هر دو. پیشرفتهای فناوری، دانش، ثروت، و برتری اقتصادی و تجاری نیز در تبدیل یک زبان به زبان قالب و تسلط آن تاثیرگذار است. در اکثر موارد، زبانهایی که با تسلط قوم غالب از میان میروند، سابقه نوشتاری قوی ندارند. در مقابل، زبانهایی که ماندگار شدهاند، به دلیل پیشینه فرهنگی قوی و ریشهدار و سابقه علمی و نوشتاری پربار بودهاند.
پژوهشگر و استاد دانشگاه افزود: زبان رسمی ما نیز در طول تاریخ بارها مورد هجوم اجتماعی و تهاجمهای پرقدرت از سوی زبانها و باورهای متفاوت قرار گرفته است، اما خوشبختانه از همه این آزمونها سربلند بیرون آمده و پا برجا مانده است. هر یک از این یورشها میتوانست بهآسانی زبان ملی را از ما بگیرد، ولی این زبان بهآرامی و بدون اعمال هیچگونه خشونت، تنها در سایه فرهنگ ریشهدار و نوشتههای پرمحتوای خود، توانست قلمروهای گستردهای را فتح کند. در شرق، در فرارودان و کنارههای سیحون و جیحون (سیردریا و آمودریا)، در شمال و شمال شرق در خراسان بزرگ (سغد و خوارزم) پیشروی کرد و حتی قفقاز و دشتهای اوراسیا را درنوردید، در ناحیه عیلام و کرانههای خلیج فارس گسترش یافت. زبانهای ایرانی که در این گستره حضور داشتند، زبانهای خویشاوندی بودند و هستند که همگی از زبانی واحد و زبان مادر ریشه گرفتهاند. وحدت تبار و منشأ، اشتراکات واژگانی بنیادی و اصول ساختار دستوری، برهان خویشاوندی آنهاست.
آموزگار در ادامه به سیر تاریخی زبان فارسی اشاره کرد و گفت: آنچه اهمیت دارد این است که این زبان تنها یک زبان محاورهای نبود، بلکه تاثیرگذار بود، زیرا بیانگر اندیشه بود و به همین دلیل از میان نرفت و پایمال نشد. این زبانی بود که با سرودههای ژرف اوستا جاری شد، همان زبانی که با خط میخی بر سنگنوشتهها نقش بست و از ورای نوشتهها، تاریخ حکومت هخامنشی، نامهای ایالتها و جایجای این ایران بزرگ را برای آیندگان به یادگار گذاشت و بر سکهها جا گرفت. پس از یورش اسکندر و در دوران تسلط سلوکیان، در برابر زبان یونانی که در حال تبدیل شدن به زبان حکومتی بود، زبان فارسی خود را حفظ کرد.
از میان آثار دوره میانه، قامت برافراشت و با ظهور در متون پارتی، استحکام بیشتری یافت. در دوران حکومت پرتوان ساسانیان، این زبان بر صخرهها و سنگنوشتههای ساسانی نقش بست. در قالب زبان پهلوی جنوبی و در کنار پهلوی اشکانی، به شکلی نوتر درخشید و با کتیبه شاپور یکم، جغرافیای سیاسی آن عصر را بازگو کرد. همچنین، در کتیبه کرتیر، سیاستهای دینی آن دوران را آشکار ساخت. سپس، در آثار مکتوب پهلوی ساسانی پیشروی کرد و به زبانی فلسفی بدل شد. با قدرت تمام، جایگاه خود را در متونی مانند دینکرد تثبیت کرد و عظمت فکری و ادبی خود را به نمایش گذاشت.
او افزود: گنجینه واژگانی دانشنامه پهلوی، عمق تواناییهای این زبان را در بیان مفاهیم فلسفی به نمایش میگذارد. زبان جغرافیا، علوم طبیعی و گیاهشناسی را ایفا کرد و از بندهش سر برآورد؛ به زبان اخلاق و حکمت تبدیل شد و در اندرزهای پهلوی نمایان گشت؛ در یادگار زریران به زبان حماسی تبدیل شد و در کتاب درخت آسوریک بیانگر مناظره شیرین بز و خرما شد. در کتاب خسرو و ریدک پیکره واژگانی هنرها، بازیها، گلها و عطرها و خوراکها را در اختیار ما گذاشت. شاخهای دیگر از این زبان، زبان سرودههای مانی شد و گسترش این زبان تا دوردستها، از طریق اوراق و نوشتههایی که از زیر شنهای ایالتهای چین سر برآوردهاند.
هنگامی که زبان فارسی در تقابل با زبان عربی قرار گرفت - زبانی که همراه با دین مبین اسلام و حاکمیت سیاسی ظهور کرده بود - میدان را خالی نکرد. ایرانیان اسلام را پذیرفتند، اما زبان فارسی را از دست ندادند. برخلاف دیگر سرزمینهای تحت حکومت اسلامی که زبان عربی را به طور کامل پذیرفتند، ایرانیان نهتنها واژههایی از عربی جذب کردند، بلکه بسیاری از واژههای اصیل فارسی را نیز به زبان عربی اهدا نمودند. گویش و رهایش این زبان جدید را خوب آموختند، بر کتاب آسمانی قرآن به زبان شیرین فارسی تفسیر نوشتند، دستور زبان آن را تکمیل کردند و بر اوزان شعری عربی با تسلط کامل شرح و نقدها نگاشتند، اما درعینحال هویت زبان پارسی را حفظ کردند.
او افزود: هویت زبان فارسی را یعقوب لیث صفاری به ثبت رساند و سلسله ایراندوست سامانی راهگشای ارزنده پیشرفت این زبان شد. این زبان بر زبان رودکی جاری شد و در شاهنامه فردوسی اوج گرفت و مردم سادهدل این سرزمین، بیش از بزرگان و برخی خودفروختگان تشنه مقام آن روز، این زبان را چون فرزند دلبندشان حفظ کردند؛ در لالاییهای مادرانه، در دوبیتیهای عاشقانه و سپس در اشعار فیلسوفانه و عارفانه مولوی و عطار و سنایی جای گرفت.
او با اشاره به شاعران بزرگ زبان فارسی ادامه داد: مولوی اگرچه در قونیه میزیست، اما کتاب مثنوی و غزلیات جاودانه خود را به این زبان سرود. نظامی در گنجه بود، اما به فارسی شعر گفت. این زبان را سعدیها، حافظها، خواجوها، صائبها، قطرانها، بهارها، سهرابها و شهریارها و قیصر امینپورها، نامبردار کردند.