به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، تهران، این کلانشهر پرهیاهوی دود و دودکش، حالا دیگر تنها مشکلش ترافیک و آلودگی هوا نیست. کافیست چند دقیقهای پیاده در یکی از پیادهروهایش قدم بزنید تا بفهمید تهران نه تنها به «شهر انسانمحور» نزدیک نشده، بلکه دارد به «شهر زبالهمحور» نزدیک میشود!
اگر تا به حال با خیال خام قدم زدن در خیابانهای پایتخت را در ذهن پروراندهاید، لطفاً این رؤیا را بگذارید کنار. پیادهروی در تهران بیشتر شبیه شرکت در یک «رالی زبالهنوردی» است. در این مسابقه هیجانانگیز، باید با گامهای موزون از روی تهسیگار، لیوان یکبارمصرف چای، تفماندههای استراتژیک و پوست میوههایی که گویا از فضا رها شدهاند عبور کنید، بیآنکه تعادلتان را از دست بدهید یا وجدان محیطزیستیتان فرو نپاشد.
شهرداری محترم تهران البته روی کاغذ، استاد بیرقیب نظافت شهریست. در بندهای رنگارنگ وظایفش آمده: شستوشوی منظم معابر، نصب سطل زباله، جمعآوری پسماند، آموزش عمومی، برخورد با خاطیان، و حتی فرهنگسازی! بله، فرهنگسازی... آنهم در شهری که احتمال دیدن سطل زباله کمتر از دیدن سیاره پلوتون در آسمان تهران است.
اما بیایید صادق باشیم. در عمل، بخش بزرگی از این وظایف به گروهی از افراد سپرده شده که شهرداری ترجیح میدهد از آنها به عنوان «نیروهای خدمات شهری غیررسمیِ نامرئی» یاد کند. همان زبالهگردهایی که با گاریهای لرزانشان، قبل از خروسخوان از کوچهها رد میشوند و چیزی از کیسههای پسماند باقی نمیگذارند جز بوی نامطبوع.
نکته حائز اهمیت ماجرا اینجاست، نود درصد این زبالهگردها اتباع افغانستانیاند. البته نه با لباس فرم و بیمه و حقوق. بلکه با لباس پاره، گونی بازیافتی و دستمزد «بُخور و نمیر نیست بلکه خیلی هم بخور بخور است». حالا اینکه این عزیزان مجازند یا غیرمجاز، کسی دقیق نمیداند. ولی حضورشان در هر کوچه، از حضوریترین اعضای خانواده پررنگتر است.
شاید سؤال پیش بیاید که شهرداری کجاست؟ پاسخ سادهست، شهرداری هست، ولی با عینک آفتابی، ماسک، و پشت شیشه دودی خودروهای تشریفاتی. دغدغه آنها دیگر نظافت نیست؛ درگیر پروژههای مهمتریاند، مثلاً نصب المانهای خاص سیاسی وسط میدانها،و به قول خودشان نظافت شهر که اولین وظیفه شهرداری است "مشارکت مردم رو میطلبه!"
مشارکت مردم؟ یعنی خودمان زبالهها را جمع کنیم، سطل بیاوریم، نظافت کنیم، شاید بهتر باشد اسم شهرداری را به «خودتداری» تغییر دهیم، چون ظاهراً مردم باید همهچیز را خودشان مدیریت کنند.
در پایان، اگر روزی از پیادهروی در تهران رد شدید و تمیزی در آنها دیدید بهت زده شوید. اگر روی پیاده روهای شهر راه رفتید سالم بیرون آمدید، به خودتان افتخار کنید زیرا اغلب سنگفرش پیاده روها شکسته و در وضعیت بغرنج هستند. به خاطر عبور موفق از پیاده روهای شهر به خود افتخار کنید نه فقط به خاطر استقامتتان در برابر بوی زباله و گذر از پیاده روهای چهل تیکه شکسته و داغان، بلکه چون موفق شدید در شهری با این همه مسئول، خودتان مسئول خودتان باشید. پایتختی که انگار تمیزیاش در گروی زبالهگردیست و غرورش در گروِ پاکنکردنِ چیزیست که اسمش را گذاشتهایم: خیابان!