فارغ‌التحصیلان عاشقی

همشهری آنلاین یکشنبه 08 تیر 1404 - 08:52
دقت و تمرکزشان بیشتر از مواقعی که نسبت‌های مثلثاتی یا اعداد اتمی عناصر در جدول مندلیف یا قواعد استدلال‌های منطقی را حل و بررسی می‌کنند نباشد، کمتر هم نیست.

همشهری آنلاین-سحر جعفریان عصر: آن مواقع اگر درگیردیفرانسیل و مثلثات بودند، حال در ایام محرم فقط از مدرسه و درس و امتحان و دیپلم و فارغ‌التحصیلی، عشق برایشان به یادگار مانده است، عشق به حسین و همین هیئت کوچک فارغ‌التحصیلان مدرسه...

چادر سیاه مادر و سماور مادربزرگ

کمی بیشتر از ۲۵سال از روزی که مرتضی حقگو چادر سیاه مادرش را سینه‌کش دیوار پیاده‌روی جایی در خیابان شهید کلاهدوز کشیده بود، گذشته است. نوجوان بود و هر محرم، شور حسینی در او و تعدادی از دوستانش غوغا می‌کرد. پای چادر سیاه مادر به دیوار، میز کوچکی گذاشتند با بساط چای امام حسین(ع). کاغذی هم نوشتند و بالای چادر سیاه چسباندند: «به هیئت عاشقان امام حسین(ع) خوش آمدید». از سادگی‌اش رهگذران پا سست می‌کردند و لحظه‌ای می‌ایستادند؛ هرچند سماور قدیمی مادربزرگ به قدر همه رهگذران چای نداشت و مرتضی و دوستانش از آن شرمنده می‌ماندند. سال بعد اما چادر سیاه و میز و سماور قدیمی حاشیه پیاده‌رو به داربست‌زنی و سماور گازی هیئتی و چند پرس قیمه نذری تبدیل شد و سال‌های بعدتر نیز چراغ هیئت کوچک‌شان را در حیاط و پارکینگخانه یکی از همسایه‌های آن حوالی روشن کردند.

فارغ‌التحصیلان عاشقی

درس و مشق‌های بعد از مدرسه

هیئت بزرگ‌تر می‌شد و بانیانش هم قد می‌کشیدند. حالا مرتضی و دوستانش به سن جوانی رسیده بودند و هریک در رشته‌ای تحصیلیدر دانشگاهی درس می‌خواندند. برخی‌شان اقتصاد و حسابداریمی‌خواندند و برخی دیگرشان پزشکی و جامعه‌شناسی. مرآت، مداح هیئت هم سرش با تحصیل گرم بود. با اینهمه سر شلوغی نمی‌گذاشتندکار هیئت زمین بماند؛ از مرتضی که حواسش هم به خرید زنجیرهایاضافه برای عزاداران مهمان بود و هم مواد غذایی برای پذیرایی و چای‌گردانی و کفش‌جفت‌کنی، تا احمد که ۱۰روز نخست هر محرم کارش دَم‌کردن چای با دارچین بود و سهیل که تجهیزات صوتی و لوازم عزاداری را سروسامان می‌داد.

بوی اسپند و چای دارچینی و قهوه ترک

اواسط دهه۹۰ پای نسل دوم به هیئت عاشقان امام‌حسین(ع) باز شد و آنها پرچم «لبیک یا حسین» را دست گرفتند؛ یکی‌شان علی صراف که حقگو معلم راهنمایش (مشاور و مربی پرورشی) بود در مدرسه «حامد». از سر اخلاق خوش و رفاقت آقای حقگو بود که خیلی از بچه‌های مدرسه ازجمله صراف، هیئتی شدند. صراف در تدارک مراسم شب است که می‌گوید: «آقای حقگو بیشتر از اینکه معلم ما باشد رفیقمان بوده و هست؛ نصیحت نمی‌کند و همه‌ش شعار و شو نیست. اینش دلنشین است... یک روز از من و چند نفر از همکلاسی‌هایم خواست کمکش کنیم و سیاهی‌های هیئت را نصب کنیم. از آن شب است که نمک‌گیریم.» صراف به محمدیاسین و طاها یادآور می‌شود، «بچه‌ها وقت دَم‌کردن قهوه است... بروید موکب.» بساط اسپند، چای و قهوه ترک دهه نخست در موکبِ هیئت به‌پاست.

چند نسل هیئت‌داری

مانی و مهدی و محمد و دیگر همکلاسی‌های پایه هشتم و نهم، نسل سوم هیئت هستند که علاوه بر هیئت‌داری، ایده‌هایشان را با آقایصراف که معلم راهنمایشان است مطرح می‌کنند؛ برپایی غرفه کودک، پخت و طبخ نذری‌های متفاوت از سیب‌زمینی سرخ‌کرده تا لقمه‌هایفلافل و برگزاری اردوهای آموزشی و تفریحی. مانی و رضا و رامین(برادران دوقلو) علاوه بر فعالیت در موکب هیئت، گاهی پایی هم در آشپزخانه آن دارند؛ وردست سرآشپز نجفی برنج خیس می‌کنند، عدس تمیز می‌کنند، گوشت خُرد می‌کنند. بعضی‌هایشان مثل رضا و عماد دیگر آنقدر آشپز حرفه‌ای شده‌اند که در نبود نجفی نذری‌هایخوش‌عطر و رنگی می‌پزند. جواد علاوه بر جمع‌آوری نذورات نقدی و غیرنقدی، فهرست کمک‌های ماهانه همکلاسی‌هایش به صندوق هیئت، از ۱۰هزار تومان تا هر چقدر که در توان مالی‌شان بوده، را به‌روز می‌کند

منبع خبر "همشهری آنلاین" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.