به گزارش مشرق؛ جنگها که آغاز میشوند، گروهی سلاح به دست میگیرند، گروهی بار مهاجرت میبندند، گروهی در خانههایشان میمانند و خاکشان را رها نمیکنند و گروهی نیز قلم به دست میگیرند. جنگها ویرانکنندهاند؛ نابود میکنند و نیستی با خود میآورند؛ اما در این میان، مفاهیمی نیز خلق میشود و واژگانی نیز به دنیا میآیند.
گویا در ذات جنگ واژههایی وجود دارد که کسانی باید آنها را کشف کنند و بیرون بکشند؛ در قالب نامهها، خاطرهنگاریها، گزارشهای خبری و رسانهای، داستانها و فیلمنامهها و… .
نوشتن از جنگ همیشه جزو اولین کارهایی بوده که به ذهن افراد حاضر در جنگها یا تماشاگران آن رسیده و این قانون نانوشته، تا همیشه و هر وقت که آدمی روی این کره خاکی نفس میکشد، خودش را نشان میدهد..
در ایران عزیزمان نیز که هشتسال درگیر جنگی تحمیلی بود، متون بسیاری خلق شد که اکثر آنها ارزش تاریخی و سندی داشته و بخش زیادی نیز دارای ارزش ادبی هستند.
در واقع، نویسندگان این متون خواسته یا ناخواسته به گونهای ادبی «جنگنگاری» نزدیک شده و یا بهطور ناقص یا کامل آن را عینیت بخشیدهاند. جنگنگاری دستهای از ادبیات واقعگرا یا به عبارت مشهورتر، ناداستان است که ویژگیهایی دارد و به هر متنی نمیتوان این اصطلاح را اطلاق کرد.
در روزهای پس از طوفانالاقصی، متون ادبی بسیاری از نویسندگان نوقلم و زبده ایران و کشورهای دیگر به خصوص کشورهای جهان عرب تولید شد که با مسامحه میشود آنها را جنگنگاری تلقی کرد. در بازه زمانی حملات دوازدهروزه رژیم غاصب به کشورمان نیز این تولید متن ادامه یافت و بلکه شدت گرفت و واژههای ایرانی با تمام قوا روی این موضوع متمرکز شدند.
بر همین اساس، با آزاده جهاناحمدی، نویسنده و منتقد ادبی، درباره لوازم و ویژگیهای جنگنگاری صحبت کردهایم تا بدانیم در این روزگار پرتلاطم و ملتهب چه باید نوشت و چطور باید نوشت تا متنی مانا و مؤثر، خلق و تولید شود.
درباره مفهوم جنگنگاری توضیح دهید.
جنگنگاری در ادبیات ناداستان و واقعگرا به نوعی از نوشتار گفته میشود که مبتنی بر رویدادهای واقعی جنگ است، از ابزارهای ادبی برای روایت استفاده میکند (مثل صحنهپردازی، گفتوگو، روایت شخصی) و هدفش فقط گزارش نیست، بلکه فهم عمیقتر تجربه انسانی در جنگ است.
تعیین مرزها و ارائه تعریف درست از این قالب ادبی در وضعیت فعلی چه لزومی دارد؟
برای پاسخ به این پرسش باید به مرز بین گزارش ژورنالیستی و ادبیات واقعگرا یا نانفیکشن ادبی اشاره کنیم. گزارش خبری بر دقت، سرعت و بیطرفی تأکید دارد؛ اما جنگنگاری واقعیتمحور است و در عین وفاداری به واقعیت، به عمق روانی، فضاسازی و تجربه زیسته نیز میپردازد. ادبیات واقعگرای جنگی میتواند تأثیرگذارتر از گزارش باشد، ولی نباید واقعیت را قربانی ادبیات کند.
در گام بعدی باید به مرز بین داستان (ادبیات تخیلی) و ادبیات واقعگرا بپردازیم. در جنگنگاری، هیچ بخشی نباید اختراع شود. اگر چیزی بازسازی شده یا مبتنی بر خاطره ناقص است، باید بهصراحت اعلام شود. جنگنگار نمیتواند دیالوگی را خلق کند که هرگز نگفته شده، مگر آنکه بگوید این بازسازی یا روایت شخصی است. در واقع ناداستان مجاز است بازسازی کند، اما نباید جعل کند.
در گام سوم مرز بین روایت شخصی و روایت جمعی را باید مورد مداقه قرار دهیم. جنگنگار ممکن است تجربه خودش یا دیگران را روایت کند. در روایت شخصی، صدای «من» غالب است، اما نباید آن را بهعنوان تجربه همگانی جا بزند. در روایت جمعی، صداهای متعددی شنیده میشود (مصاحبه، نامه، خاطرهنگاری دیگران).
مرز اینجاست: جنگنگاری خوب باید بین صدای فردی و تصویر کلان تعادل برقرار کند. اما مرز بین واقعیت و تفسیر کجاست؟
جنگنگاری بهناچار تفسیر دارد. از انتخاب سوژه تا زاویه روایت، نویسنده دارد «جهتگیری» میکند؛ اما این تفسیر نباید مانع دسترسی خواننده به واقعیت شود.
بنابراین، ناداستان جنگی باید همزمان روایتگر و مسئول حقیقت باشد، نه مبلغ ایدئولوژی.
پس چرا این مرزگذاری مهم است؟ چون جنگنگاری در لحظهای حساس از تاریخ بشر نوشته میشود؛ جایی که حقیقت و انسانیت و زبان، همگی در معرض تهدیدند. تعریف دقیق مرزها باعث میشود این گونه ادبی از سقوط به یکی از این سه ورطه جلوگیری کند: پروپاگاندا، سانتیمانتالیسم و داستانپردازی جعلی که هرکدام خود پرتگاهی برای یک متن جنگنگاری واقعگراست.
چه لزومی دارد متون در قالب ادبی جنگنگاری تولید شوند؟
این سؤال از آن دسته پرسشهاست که پاسخش فقط ادبی نیست، بلکه انسانی، اخلاقی، تاریخی و حتی سیاسی است.
اولین دلیل برای درک این لزوم این است که بدانیم جنگنگاری برای ثبت حقیقت در لحظه بحران مهم است. در شرایط جنگی، روایتها بهسرعت دستکاری میشوند: رسانهها سانسور و دولتهای متجاوز پروپاگاندا تولید میکنند و بسیاری از واقعیتها در مه ابهام باقی میمانند.
دلیل دوم این است که ادبیات جنگنگاری یعنی مقاومت در برابر فراموشی و تحریف. وقتی یک نویسنده جنگنگار، تجربه عینی خودش یا دیگران را ثبت میکند، در واقع دارد حقیقت را از فراموشی یا تحریف نجات میدهد. کلمات، سلاحهایی خاموشاند؛ اما گاهی از گلولهها ماندگارترند.
سومین وجه، مربوط به شنیده شدن صدای انسان در دل ماشین جنگ است. در میان آمار کشتهشدگان و نقشههای نظامی، آنچه گم میشود، «انسان» است. زنانی که پناه میبرند، کودکی که خواب نمیبیند، سرباز مدافعی که گریه میکند … ادبیات جنگنگاری بر خلاف روایت رسمی، به این صداها گوش میدهد؛ نه فقط قهرمانها، بلکه قربانیها، بازماندهها و حتی تردیدکنندگان.
چنین نوشتاری با روایت کردنِ تجربههای انسانی، به ما یادآوری میکند که جنگ فقط رویدادی سیاسی نیست؛ یک زلزله انسانی است. دلیل دیگر نیز ایجاد حافظه جمعی و وجدان تاریخی مهم است. کشورها، ملتها و حتی نسلها اگر حافظه جنگ نداشته باشند، آن را تکرار خواهند کرد.
بنابراین، ادبیات جنگنگار کمک میکند تا لایههای دیدهنشده جنگ آشکار شوند، حافظه جمعی ساخته شود و آنچه در روایت رسمی جا مانده، ترمیم گردد؛ همچنین برای مقابله با روایتهای تکصدایی و ایدئولوژیک که از سمت قدرتمندان و متجاوزان به حاکمیت دیگران شکل میگیرد.
جنگ همیشه با روایتسازی همراه است و اغلب روایتهای رسمی تکصداییاند؛ اما ادبیات جنگنگار، بهدلیل خصلت انسانیاش، تنوع صداها را میپذیرد و شک را در کنار ایمان نشان میدهد، شکست را در کنار پیروزی و پرسش را در کنار پاسخ.
این تنوع صداهاست که به ما آگاهی عمیقتر و انسانیتر و پیچیدهتری از جنگ میدهد، برای ترمیم روان جمعی و بازآفرینی امید. جنگ، روح جمعی یک ملت را میشکند. نوشتن از آن با صداقت، دقت و شجاعت میتواند امکان گفتوگو ایجاد کند، سکوتها را بشکند و حتی به ترمیم زخمهای روانی کمک کند.
در این معنا، نوشتن نه فقط گزارش، که نوعی درمان و بازسازی حافظه است. پس در مجموع در شرایط جنگی، تولید متن در قالب جنگنگاری ناداستانی، ضرورتی حیاتی دارد؛ نه فقط برای ثبت واقعیت، بلکه برای حفظ انسانیت در دل فاجعه. این گونه متون، تاریخ را از نگاه پایین (نه بالا)، از درون زخم (نه اتاق فرماندهی) و با زبان زندگی (نه زبان سیاست) روایت میکنند.
متونی که در بازه جنگ هشتساله تولید شد، قابلیت بازنمایی تصویر جنگ فعلی را دارد؟
این پرسش بسیار دقیق و مهم است. تا حدی بله؛ اما نه بهطور کامل و این «تا حدی» و «نه بهطور کامل» ریشه در ماهیت تاریخی، گفتمانی و روایی آن متون دارد. پاسخ را میشود به این صورت باز کرد؛ متون جنگی دهه ۶۰ در ایران (در قالب داستان، خاطرهنویسی، گزارش، یا فیلمنامه)، از چند جهت هنوز هم میتوانند برای فهم جنگهای امروز الهامبخش باشند:
۱. تجربه انسانی از جنگ، فراتر از زمان است. ترس، مرگ، دلتنگی، فراق، شجاعت، فقدان و تروما احساساتی هستند که در همه جنگها مشترکاند. این متون هنوز هم وقتی از مرگ همسنگر و اضطراب حمله هوایی میگویند، تجربه انسانی را منتقل میکنند. پس از نظر احساسات انسانی و روایت رنج و بقا، این متون همچنان قدرت دارند؛ اما مسئله اینجاست که جنگِ امروز، همان جنگِ دیروز نیست؛ نه از نظر تکنولوژی، نه سیاست، نه روایت و نه ساختار قدرت. به همین دلیل، بسیاری از متون تولیدشده در دوره دفاع مقدس نمیتوانند بدون واسطه، بازنمایی دقیقی از جنگهای معاصر ارائه دهند.
۱. جنگ امروز، چندلایهتر و پیچیدهتر است. جنگ نیابتی، جنگ رسانهای، جنگ سایبری، روایتسازی همزمان در شبکههای اجتماعی. حضور غیرنظامیان در نقش فعال در جنگ هشتساله وجود نداشت یا بسیار محدود بود. مثلاً جنگ امروز خودمان یا غزه و سوریه یا لبنان را نمیشود فقط با چارچوب «جبهه حق علیه باطل» توضیح داد.
۲. ساختار گفتمانی متون دهه ۶۰، عمدتاً ایدئولوژیک بود؛ قهرمانمحور، شهادتمحور، دوقطبیِ خیر و شر و برتری نیروهای خودی و تطهیر کامل مبارزان؛ اما جنگ امروز بسیار پیچیدهتر است. اگر این شک و پیچیدگی را وارد متن نکنیم، مخاطب امروز را از دست میدهیم.
۳. مخاطب امروز، منتقدتر و آگاهتر است. او میخواهد بفهمد «چرا»، «چه کسی سود میبرد»، «چرا اینقدر پیچیده شده؟»؛ درحالیکه متون قدیمیتر، بیشتر «حماسی» یا «تطهیری» بودند تا تحلیلی یا انتقادی.
در نتیجه متون جنگی دوره دفاع مقدس میتوانند به عنوان بخش مهمی از حافظه تاریخی ما عمل و احساسات انسانی جنگ را منتقل کنند و حتی گاهی الهامبخش نویسندگان امروز باشند؛ اما آنها بهتنهایی و بدون بازنگری، قادر به بازنمایی دقیق جنگهای امروز نیستند. برای این کار نیاز داریم به زبان تازه، ساختار تازه و نگاه تازهای که جنگ را از دلِ اکنون روایت کند، نه صرفاً از زاویه گذشته.
متونی که پس از طوفانالاقصی و بهویژه برای جنگ اخیر ایران در حال تولید است، چقدر ارزش ادبی دارد و ماندگار خواهد شد؟
برای بررسی ارزش ادبی و ماندگاری متونی که اخیراً از طوفانالاقصی و جنگ میان ایران و اسرائیل تولید میشوند، باید به چند بعد مهم توجه کنیم:
شدت لحظهای و فوریت تولید
این متون معمولاً از زاویه برخورد لحظهای و احساسی با جنگ نوشته میشوند، با احساسات غلیظ، تردیدها، خشم یا امید. این فوریت ممکن است برای مخاطب آنی اثرگذار باشد، اما برای ماندگاری و رسیدن به ادبیاتِ تاریخ ماندگار کافی نیست.
عمق انسانی و بازنمایی انواع صداها
ماندگاری ادبی نیازمند روایتهایی است که فراتر از تجربه فردی، به «انسان در جنگ» بپردازند: کودک، زن، پناهنده، سرباز، نیروی مخالف یا حتی سکوتکنندگان. این آن چیزی است که یک متن جنگی درازمدت و تأثیرگذار نیاز دارد.
زبان ادبی یا صرفاً گزارشی؟
بسیاری از متون فعلی رسانهایاند: گزارشی، خبری یا احساسی. برای ماندگاری باید ابزارهای ادبی مثل تصویر، زبان شاعرانه یا ساختار روایتی قویتر به کار آیند. کارِ متون ماندگار، ترکیب واقعیت و ادبیات است؛ همان چیزی که آثار جنگ ایران و عراق با استفاده از روایت ادبی به دست آوردند.
زمینهسازی تاریخی و پرسشگری انتقادی
متنهای ماندگار باید زمینه تاریخی بسازند: چرا این جنگ رخ داده؟ اهداف سیاسی و اجتماعی چیست؟ چگونه به روایتها و حافظه جمعی اضافه میشود؟ این پرسشها باید در لایههای روایت ظاهر شوند. متونی که فقط عکس لحظهاند (هرچند زیبا یا رنجناک)، اما این بعد تاریخ را ندارند، کمتر دوام میآورند.
اگر بخواهم جمعبندی کنم، باید بگویم عامل پیشنیاز برای ماندگاری عبارت است از زبان ادبی، حداقل چند روایت عمیق و شاعرانه برای پشتیبانی؛ صداقت انسانی یکصدا و با صراحت، حتی اگر تلخ یا دردناک است؛ تنوع زاویهها و بازتاب طیف انسانها از سرباز تا پناهنده؛ ساختار ادبی تصویر، صحنهسازی، گفتوگو، درام؛ حمایت ساختاری و انتشارات جدی یا برنامه حمایتی سازمانها.
پرسشگری تاریخی و فراتر از «چه شد» به «چرا مهم است؟»
نیروی مقاومت زبانی با زبان، روایت مقاومت را تثبیت کند؛ اما متون فعلی غالباً سریع، عاطفی، رسانهای و خبریاند. برخی با زبان شاعرانه یا توصیفی نوشته میشوند، اما کمتر با ساختار روایی قوی همراه هستند؛ تنوع صدا هنوز محدود است و بیشتر در سطح احساسگرایی باقیمانده.
برای ماندگاری، نیاز است گلچین آثار برجسته را ببینیم، پشت هر متن، اگر روایت انسانی دارد و زبان ادبی قوی دارد، آن را در ساختار ادبی تقویت کرده و در مسیر نشر و ترجمه و تحلیل وارد کنیم.
این متون برای داشتن ماندگاری و تأثیرگذاری باید چه ویژگیهایی داشته باشند؟
این پرسش دقیقاً به قلب مسئله «ادبیات جنگنگاری» میزند. اگر قرار است متون جنگی ماندگار و تأثیرگذار باشند، نه فقط مصرفی و تبلیغی یا مقطعی، چه ویژگیهایی باید داشته باشند؟
پاسخ به این سؤال ترکیبی است از زیباییشناسی، صداقت، شجاعت، و آگاهی تاریخی و باید کمی دقیقتر به آن نگاه کنیم. ویژگیهای کلیدی متون جنگنگاری ماندگار و تأثیرگذار به این ترتیب است:
صداقت روایی، نه جعل، نه اغراق
مخاطب امروز باهوشتر از آن است که اغراق و شعار یا کلیشه را نبیند. ماندگارترین متنها آنهایی هستند که با راوی صادق، تجربه صادق و روایت خالص همراهاند. حتی اگر نویسنده در طرف خاصی از جنگ بوده، باید روایتش با وضوح و بیپیرایهگویی همراه باشد، نه با سانسور عواطف، تردیدها، یا شکستها.
پیچیدگی انسانی، نه دوگانهسازی سادهلوحانه
جنگ همیشه ترکیبی است از قهرمانی، شکست، شک، زشتی، شرافت و فروپاشی. اگر متنی فقط یکدست باشد (مثلاً همه خوباند، یا همه دشمناند)، از عمق میافتد. نویسنده بزرگ، حتی وقتی قهرمانش را دوست دارد، شجاعت دارد زخمها و خطاهای او را هم بنویسد.
ریشه در واقعیت، اما روایت ادبی
جنگنگاری خوب باید مستند باشد، اما خشک و گزارشی نباشد. استفاده از ابزارهای ادبی مثل تصویرسازی، فضاسازی، دیالوگنویسی و ساختار دراماتیک، متن را خواندنی و اثرگذار میکند. این یعنی باید بتوانی با خواندن آن متن، جنگ را ببینی، بو بکشی، بشنوی، بترسی، بغض کنی نه فقط به دانش بیفزایی.
زاویه دید انسانی، نه صرفاً تاریخی یا سیاسی
متن ماندگار، سیاست را از چشم «آدمهای معمولی» روایت میکند: نقش سرباز گمنام، زن پناهنده، کودک در پناهگاه، پزشک داوطلب یا حتی دشمنِ اسیر. این رویکرد انسانمحور، مخاطب را به جای قضاوت، وادار به «درک» میکند.
موقعیتمندی تاریخی (دانستن اینکه «چه زمانی» را مینویسید)
متن تأثیرگذار، از بستر تاریخی خودش آگاه است و میداند که دارد برای «بعد» هم نوشته میشود. به همین دلیل، نویسندهاش از پرسشهای دردناک فرار نمیکند: مثلاً درباره چرایی جنگ، نقش سیاستمداران ضدانسان و متجاوز، هزینههای بعد از جنگ … . خاطرهنویسی بدون تأمل تاریخی میشود روزنامه شخصی؛ اما خاطرهنگاری آگاهانه میشود سند تاریخی با روح انسانی.
پرهیز از تبلیغ، تلاش برای روایت
اگر نویسنده صرفاً میخواهد «پیامی را القا کند»، بهزودی تاریخمصرف متنش تمام میشود؛ اما اگر با جسارت واقعیت را روایت کند، حتی اگر دردناک، ماندگار خواهد ماند. ادبیات ماندگار، محصول نویسندهای است که بیشتر از آنکه بخواهد «بفروشد»، میخواهد «شهادت بدهد».
امکان گفتوگو، نه تحمیل
متن جنگنگاری خوب، به مخاطب فضا میدهد برای پرسیدن، شک کردن، همراه شدن یا حتی فاصله گرفتن. تأثیرگذاری یعنی مخاطب بعد از خواندن، ساکت نماند یا بپرسد، یا احساس کند، یا تغییر کند.
پس در مجموع متن جنگی ماندگار و تأثیرگذار متنی است که راست میگوید و شعار نمیدهد، عمیق میبیند و نه سطحی)، زیبا روایت میکند و نه خشک یا خطابی)، حس انسانی را منتقل میکند، نه صرفاً اطلاعات را.
در نهایت، چنین متنی فقط یک «سند» از جنگ نیست؛ بلکه آینهای از انسان در لبه ویرانی است.
ظرفیت اصفهان را برای تولید متن در این زمینه چطور میبینید؟
واقعیت این است که وقتی درگیر جنگ میشوید، دیگر نمیتوانید خیلی محلی و اقلیمی به موضوع نگاه کنید و ناگریز نگاهتان باید ملی باشد؛ در عین حال، نمیشود کتمان کرد که حداقل در جنگ اخیر بهدلیل حضور برخی از مراکز نظامی و صنایع در اصفهان و حومهاش مثل نطنز، این استان در معرض هجوم بیشتری بوده است.
این ویژگی ظرفیتی برای نویسندگان مقیم اصفهان ایجاد میکند که از زاویهای نزدیکتر به جزئیات این موضوع بنگرند، در حوزههای سختافزاری و نرمافزاری و نیز واکنش و نگاه مردم به توانمندیهایی که در ایران و اصفهان پراکنده است. حالا بحث دفاع از آن توانمندیها و صدماتی که به واسطه بمبارانها به این صنایع وارد شد، مطرح میشود.
میخواهم بگویم نویسنده مقیم اصفهان به واسطه حضور در صحنه قاعدتاً از کسی که در شهر دیگری زندگی میکند، به این موضوع اشراف بهتری دارد. اگر بتواند نگاهی واجد افق بلند برای متنش طراحی کند، در این زمینه موفق میشود.
*سیدهنرگس نظامالدین / دبیر صفحه کتاب اصفهان زیبا