آنچه در ایران مکررا اتفاق میافتد نشان از بیاعتباری نهادهای مسوول است. به همین دلیل "صف "ها در ایران نه تنها نشان از نظم اجتماعی ندارند، بلکه نمادی از بینظمی نهادی و زوال اعتماد اجتماعی هم هستند.
عصر ایران؛ سمیرا فرخمنش- "صف" فقط یک انتظار سادهٔ ایستاده نیست. شاید اگر همانند کشورهایی که طعم دلچسب توسعه را چشیدهاند در "صف" میماندیم، فقط انتظاری خوشْآیند تعبیر میشد. اما در ایران "ماندن در صف" و منتظر شدن برای لحظهای که نوبت ما میرسد، تبدیل به عادت زیستییی شده که کندن از آن، حتی اگر بخواهیم به نظر دشوار میآید.
سالهاست مردم ایران در "صف"ها میمانند تا به حداقلها برسند. صف فقط برای نان نیست. برای دارو هم هست. برای بنزین. خودرو، برای تاکسی و ثبتنامها و بانک و حملونقل عمومی، برای پزشک و واکسن، برای فرصتها، رفع نیازها، امید و برای عدالت.
آیا ماندن و منتظر بودن در صفها و انتظار رسیدنها را کشیدن، امر عادی است و باید بخشی از رفتار اجتماعی ما باشد؟
تجربه زیستیِ منتظر ماندن
زمانی که یک رفتار بارها و بارها در یک نظام اجتماعی تکرار شود مبدل به عادت فرهنگی میگردد و در صورت ادامه آن طی سالهای طولانی شاید به شکلگیری هویت مردم آن جامعه هم بینجامد. در چنین حالتی آن رفتار "تجربه زیستی" لقب می گیرد.
"در صف ایستان" در ایران یک رفتار اجتماعی مداوم شده که دایما در حال تکرار است. این همان موقعیتی است که جامعه شناسان به آن میگویند normalization of dysfunction یا همان "عادی شدنِ یک وضعیت غیر عادی".
یعنی در ایران تشکیل صف بخشی از تجربۀ جمعی ایرانیان شده است. طیف زیادی از مردم به ایستادن در "صف"ها عادت کردهاند. پس صف صرفاً یک پدیدۀ ساده نیست. یک گره در مدل سیاستگذاری، یک اختلال در سیستم اقتصادی و یک شکاف درحوزۀ اعتماد عمومی و روان جمعی مردم است.
واکاوی این پدیده می تواند ما را به مشکلات ساختاری پنهان شدهای برساند که در آن آیینهای از روابط قدرت، نمایی از ساختار اجتماعی و تجربههای جمعی ایرانیان قابل مشاهده است.
صف، نماد چیست؟
وقتی "در صف ایستادن" همچون یک عادت اجتماعی تبدیل به رفتار جمعی در حوزه های متنوع می شود، نشان میدهد دستیابی برابر و کافی وجود ندارد.
یعنی دسترسی محدود و نابرابریهای احتمالی که نشان از محدودیت خدمات دارد، دسترسی را نیازمند انتظار، رقابت، وقت گذاشتن و شاید روابط غیر رسمی کند.
این میتواند منتهی به احساس تبعیض در میان بافت اجتماعی گردد که به دنبال آن بیاعتمادی میان مردم - مردم و میان مردم - نظام سیاستگذاری شکل خواهد گرفت. همچنین در سیستمی که دولت در مدیریت عرضه و تقاضا و منابع، ناتوان یا کمتوان است، صف کشیدن در قالب یکی از خُردترین رفتارهای موثر اجتماعی افزایش پیدا میکند. درحالی که ما نمونه چنین رویهای را در نظامهای کارآمد کمتر می بینیم و دلیل آن مدیریت استاندارد منابع و پیش بینیهای درست قبل از وقوع رخداد یا بحرانهاست.
این صف کشیدن ها به مرور میتواند موجب تغییر در رفتارهای اقتصادی بدنه اجتماعی گردد. به طوریکه اقداماتی مانند خریدهای بیش از حد نیاز، هجومها و عجلهها برای دستیابی به بعضی خدمات یا اضطرابهای اجتماعی ناشی از اتمام کالای خاص، حاصل چنین تغییر رفتارهایی میشود.
"صف" ها می توانند خرده ساختار کنترلگر هم بسازند. چون نوعی نظم تحمیلی را به نیروی اجتماعی وارد میکنند.
در چنین شرایطی افراد در جامعه به بهانههای مختلف موظفاند که در نظم و زمان تعیین شدهای (که از اختیار خودشان خارج است) منتظر باشند، صبوری کنند و ساکت و مطیع بمانند.
به مرور تکرار چنین موقعیت رفتاری، میتواند به تکرار همین خصیصهها در ساختار اجتماعی منجر شده و افراد را در طیفهای مختلف و گروههای متفاوت به همین ویژگیها ملزم کند.
درحالیکه "در صف ایستادن" با مفهوم اعتراض در تضاد است. همانند یک نوع پذیرش تحمیلی که بخش اجتناب ناپذیر زندگی ایرانیان میشود، میتواند مدلی از درماندگی آموخته شده ( Learned Helplessness) را در آنان شکل دهد.
آیا در کشورهای دیگر کسی در صف نمی ایستد؟
صفها همه جا هستند اما در شکل و اندازههای دیگری. در کرۀ جنوبی و آلمان و فرانسه هم مردم در صف میایستند اما صف در کشورهای توسعه یافته امری برای تأمین نیازهای اولیه نیست. مدت زمان کمتری دارد و همیشه فیزیکی برگزار نمیشود و تکنولوژی و دیجیتالیسم به کمک مردم این ممالک آمده است.
شاید وقتی کمپانی اپل خبر فروش آخرین مدل آیفون را منتشر میکند، از شب قبل علاقهمندان برای اینکه از به روزترین جزییات تکنولوژیک عقب نمانند، پشت درهای فروشگاه صف میکشند. یا وقتی در ژاپن زلزلههای بابزرگای زیاد رخ میدهد برای رفع نیازمندی های حاصل از تکانههای 7 و 8 ریشتری، در صفهای منظم و آرام کنار همدیگر قرار میگیرند.
یا وقتی یک خواننده معروف آمریکایی در یک کشور آسیایی کنسرت میگذارد، برای تصاحب بهترین صندلی صف تشکیل میشود! یا در انگلستان برای رزرو زمان پزشک در یک کلینیک معتبر، صف ایجاد میشود اما در فضای اینترنتی و زیر سقف خانهها.
هر چه برنامه ریزی های سیاستگذارانه دقیق تر باشد و نیازهای اجتماعی بهتر شناخته شوند، سیستم برای زمان و کرامت انسانی ارزش بیشتری قایل باشد و شفافیتهای اطلاع رسانی درست و بیشتر باشد، در کنار وجود منابع، مانع از تشکیل صفهای هر روزه و طولانی و تکراری در سیستمهای اجتماعی خواهد شد.
زمانیکه نهادهای ارایه دهنده خدمات، نارسا و کمتوان کار کنند، پاسخ به نیازهای اجتماعی و اقتصادی در شکل درست خود انجام نمیشود.
این نهادها، چه دولتی باشند چه غیر دولتی، نمیتوانند به صورت عادلانه میان مردم رفتار کنند و در نتیجه تقاضا از عرضه بیشتر خواهد شد.
تشکیل صفهای طولانی و تکراری یکی از نتایج ناکارآمدی نهادهای خدمات رسان است. همانطور که به گفته پارسونز* اگر یکی از نهادهای جامعه نتواند کارش را درست انجام دهد این احتمال هست که در کل سیستم اجتماعی اختلال به وجود آید.
جامعه ای که همیشه منتظر است
آنچه در ایران مکررا اتفاق میافتد نشان از بیاعتباری نهادهای مسوول است. به همین دلیل "صف "ها در ایران نه تنها نشان از نظم اجتماعی ندارند، بلکه نمادی از بینظمی نهادی و زوال اعتماد اجتماعی هم هستند.
اگر نگاه بوردیو* را منظور قرار دهیم که "سرمایهٔ اجتماعی" یعنی شبکهٔ اعتمادساز، مشارکت و همکاری در سیستم اجتماعی، پس صفها در ایران نشان از بیاعتمادی، بیعدالتی و نابرابری در ارایۀ خدمات اجتماعیاند.
امروز ما با جامعهای روبهرو هستیم که یاد گرفته تا "بپذیرد". به قول گیدنز*، افراد به مرور ساختارهای اجتماعی را درونی میکنند یعنی اگر ساختار ناکارآمد باشد، به جای تغییر یاد میگیرند که با آن کنار بیاییند.
پس عجیب نیست که در صف ماندن، تبدیل به یک عادت اجتماعی شده. این عادت نه سر رضایت بلکه از سر اجبار، نگرانی و شاید ناامیدی نیز باشد.
کودکی که از خردسالی در کنار مادر در صف میایستد به تدریج میآموزد که ایستادن و منتظر ماندن و ساعت ها را شمردن، بخشی از زیستن اوست. از خردسالی نمیداند که این رفتار، حاصل سیاستْگذاری ناکارآمد یا ضعف سیستمهای خدمات رسانی است.
این صفها که در ظاهر نمادی از نظم است، در واقعیت نشانْدهنده شکافی میان مردم و تصمیمگیران است. در ساختاری که همکاری جمعی معنا ندارد و منابع عمومی به مساوات تقسیم نمیشود.
نظام اجتماعییی که به انتظار کشیدن در صف ها عادت میکند، به سختی روبه جلو میرود، به دشواری حرکت میکند و به تغییر بیاعتماد میشود.
"رسیدن" ، "به دست آوردن" و "سهم برابر" همه آن چیزی است که مردم نظام اجتماعی ایران، به خاطرش در صف های بی صدا و بی پایان میایستند و انتظار میکشند.
تصویر صفهای کوتاه و طولانی در صبحهای زود هنگام و ساعات داغ ظهر تابستان و غروبهای سرد زمستان، مرد خستهای که به دوردستها خیره شده، زن کهنْسالی که لنگان لنگان به آخر صف میرسد. دختر جوانی که هدفون در گوش خود دارد و پسر نوجوانی که مشغول صحبت با موبایل است، صرفا نمایی از یک خرید ساده نیست. این صحنه ای تکرارییی است که طی سالها در جامعهٔ خستهٔ ایرانی نهادینه شده و آن قدر ریشه دوانده که شاید دیگر حتی کسی از خود نمیپرسد:"چرا باید این قدر منتظر بمانیم؟"
.......
* تالکوت پارسونز: جامعهشناس برجستهٔ آمریکایی
*پی یر بوردیو: جامعهشناس و مردمْشناس فرانسوی
*آنتونی گیدنز: تئوریسین اجتماعی انگلیسی
پربیننده ترین پست همین یک ساعت اخیر
منبع خبر "
عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد.
(ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.