همشهری آنلاین- علیالله سلیمی: کتاب «قِزلآهو» نوشته امالبنین ماهر، نویسنده اهل افغانستان که در مشهد مقدس ساکن است، به تازگی از سوی انتشارات سوره مهر در تهران چاپ و منتشر شده است. کتاب«قِزلآهو» در ۸۲ فصل نوشته شده و واژهنامهای هم در صفحه آخر کتاب قرار گرفته که برخی واژههای رایج در میان شهروندان افغانستانی را برای مخاطبان فارسیزبان غیرافغانستانی شرح میدهد. امالبنین ماهر از نویسندگان افغانستانی فعال در ایران است که آثاری مانند «جمع پاکان»، «دلاندروا» و «عکاسباشی» را در کارنامه ادبی خود دارد. کتاب جدید او، «قِزلآهو»، برگزیده سیزدهمین دوره جشنواره شعر و داستان انقلاب است. این رمان بهدلیل اشتراکات فرهنگی، دینی و مذهبی و زبانی بین دو کشور ایران(شهر مشهد) و افغانستان (شهر کابل) در آمد و شد است. نویسنده در کنار بستر شکلگیری منطقه طلاب مشهد، سعی دارد خون شریکی و رابطه عمیق دو ملت را به تصویر بکشد. او تلاش میکند در لایههای زیرین هدف دیگری را هم نشانه بگیرد و آن، برگشت به خود و هویت اصلی است؛ بهطوری که یکی از شخصیتهای رمان بهدلیل اوضاع بد زمانه مجبور است در شهر کابل و کشور افغانستان هویت اصلی خود را پنهان کند اما در شهر مشهد کنار امام مهربانیها این هویت را دوباره پیدا میکند.
داستان همزمان در دو کشور و در دو شهر یعنی ایران، مشهد، و افغانستان، کابل، اتفاق میافتد. مزدوران شاه در اراضی اطراف حرم مطهر همچنان عربدهکشی میکنند و در آن طرف افغانستان نیز درگیر مسائل مدرنیته است. تاجگذاری شاهِ ایران میخواهد انجام شود و فرح دیبا به دلیل علاقه به فرهنگ از یک گروه موسیقی افغانستانی دعوت میکند تا به ایران بیایند. گروه به ایران میآید و ما با دو برادر که در حقیقت دو خواهر هستند آشنا میشویم. این دو به دلایل امنیتی و به خواستۀ مادرخواندهشان که بدون مرد قادر به زندگی در اجتماع مردسالار افغانستان نیست، دست ه دامان پسرپوشی میزنند. گروه به مشهد میآید اجرا انجام میشود و برادر کوچکتر توسط قیطاننامی برای ماهیفروشی دزدیده میشود. جریانات ادامه پیدا میکند و دو برادر هویت اصلی خود را در جوار امام رضا (ع) پیدا میکنند و زندگی جدید خود را شروع میکنند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «نامت صدرا بود، اما همه صدایت میزدند «دکتر صدرا باهر». گاهی همپالکیهایت خطها را میشکستند و «صدری» میخواندندت. بهخصوص طیلا، که گاهی نامت را «باهرجان» میگفت و تو داد میزدی: «جانِ باهرجان.» آنروز شنیده بودی فیلمِ مرجان را، بعد از سه سال، قرار است سینما «شهرزاد» اکران کند. هر طوری بود، خودت را رأسِ ساعت شش رساندی سینما. وقتی رویِ صندلی آرام گرفتی، تازه یخِ دلت شکست و به دلیلِ آمدنت خندیدی؛ دیدنِ فیلمی تکراری فقط به یادِ طیلا؛ طیلایی که وقتی شنید کارگردانش شهلا ریاحی است و اولین کارگردان زنِ ایرانی مثلِ دختربچهها لحظهشماری کرد برای دیدنش. عاقبت بلیت خریدی و دونفری مهمانِ دلِ هم شدید و میزبانِ فیلم هم شهرزاد.»
همچنین در فصل دیگری از کتاب میخوانیم: «وطن را خوب میشناسم، از آن بهتر تو را. خاکْ عینِ مادر است. پا که بگذاری رویش، دلش بد نمیشود که هیچ، خوش و خوب هم میشود، گرم میشود و ریشه را میزند بندِ پایِ دل آدم و دل کندن را سخت و صعب میکند. حالا تو میخواهی خودت را از من دریغ کنی، نارواست دخترکِ افغان، دلبرکم، غزالم. عشق که بیاید خودخواهی و خویشخواهی معنایی ندارد. هر چه هست دگرخواهی و دیگرخواهی است. پس تو را میخواهم؛ خواستنی تمام.»
چاپ اول(۱۴۰۴) کتاب «قِزلآهو» نوشته امالبنین ماهر در ۲۹۶ صفحه و بهای ۲۹۵ هزار تومان از سوی انتشارات سوره مهر در تهران چاپ و منتشر شده است.