ادامه کار ژورنالیستی با نوشتن کتاب؛ خبرنگار تخصصی محلی از اعراب ندارد

خبرگزاری مهر شنبه 18 مرداد 1404 - 09:32
نویسنده کتاب «دوازده صفر سه» درباره وضعیت کار رسانه‌ای در ایران می‌گوید: در کشور ما رسانه محلی از اعراب ندارد و رسانه تخصصی محلی از اعراب ندارد و ژورنالیسم تخصصی محلی از اعراب ندارد.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ جواد شیخ الاسلامی: مدت زیادی از انتشار کتاب «دوازده صفر سه» با موضوع حزب‌الله لبنان و روزهای پس از شهادت سیدحسن نصرالله، از محمدصادق علیزاده نمی‌گذرد. خبرنگار، روزنامه‌نگار و نویسنده‌ای که در حوزه‌های مختلف خبری و رسانه‌ای کار کرده است و به تازگی وارد جرگه نویسندگان نیز شده است. کتاب «دوازده صفر سه» به تازگی توسط علیزاده و در انتشارات سوره مهر منتشر شده است و نگاهی عمیق به حزب‌الله لبنان، شهادت سیدحسن نصرالله و نیز لبنانِ پس از سیدحسن دارد.

به بهانه روز خبرنگار سراغ علیزاده رفتیم تا هم درباره روز خبرنگار صحبت کنیم، هم درباره کتاب «دوازده صفر سه» و هم درباره تفاوت‌ها و تمایزهای «خبرنگاری» و «روزنامه‌نگاری».

مشروح این گفتگو در ادامه می‌آید؛

* به تازگی کتاب «دوازده صفر سه» از شما درباره حزب‌الله لبنان و روزهای پس از شهادت سیدحسن نصرالله منتشر شده است. از اینجا شروع کنیم که چه شد کتاب نوشتید و وارد حوزه نویسندگی شدید؟

از اواخر بهمن که تقریباً برنامه تشییع سیدحسن قطعی شد، بعضی کلونی‌های فرهنگی و رسانه‌ای در پی این بودند که این واقعه را در حد وسع خودشان بازنمایی کنند و هم در بُعد تصویر و هم در بُعد متن، در پوشش این رویداد سنگ تمام بگذارند. دوستان از سازمان اوج سراغ ما آمدند و خواستند در آن هفت هشت ده روزی که لبنان هستیم، اتفاقات لبنان را در قالب گزارش‌های روزانه روایت کنیم. یک تیم به عنوان تصویربردار و عکاس به لبنان اعزام شدند و بنا داشتند یک چهره قلم‌به‌دست و خبرنگار هم در این گروه حضور داشته باشد تا کار قلمی را برعهده بگیرد. این مأموریت اصلی من بود.

* همان گزارش‌های روزانه تبدیل به کتاب شد یا ایده نوشتن کتاب «دوازده صفر سه» از جای دیگری آمد؟

نه. من به سبب فضایی که از قبل در آن حضور داشتم و بحث‌های منطقه را دنبال می‌کردم، می‌دانستم که این رویداد یکی از رویدادهای مهم تاریخ منطقه است و لاجرم ما با اتفاقاتی روبه‌رو می‌شویم که گزارش‌های روزانه ژورنالیستی حق مطلب را ادا نخواهد کرد. بنابراین من پیش از اعزام هم در فکر نگارش کتاب بودم؛ یعنی انگیزه‌ام این بود فقط به آنچه از من خواسته بودند بسنده نکنم. بله، من مأموریتی داشتم که باید آن را انجام می‌دادم ولی آمادگی‌های قبلی را در ذهنم ایجاد کردم که اگر شرایطش فراهم شد، افزون بر آن هم کاری انجام بدهم. دوست داشتم از فرصتی که پیش آمده استفاده کنم و بر اساس دیده‌ها و شنیده‌هایم، به فکر نوشتن کتاب هم باشم. ذهنیتم پیش از اعزام به لبنان این بود و خودم را برای این آماده کرده بودم.

مسأله من در کتاب «دوازده صفر سه» هویت ملی، ایران و لبنان است. به این فکر می‌کردم وقتی یک ایرانی عازم لبنان می‌شود، چه چیزی صید می‌کند که به درد خودش بخورد؟ چه به کار ایران امروز می‌آید؟

البته این نگرانی را داشتم که آیا امکان آن فراهم می‌شود یا نه؟ چون نوشتن کتاب، نیاز به مواد اولیه‌ای داشت که باید به دستم می‌رسیدند تا آنها را فرآوری کنم و به کتاب تبدیل کنم؛ اتفاقات و پدیده‌هایی که باید در مسیر دیدن آنها قرار می‌گرفتم. تنها نگرانی‌ام این بود که در عالم بیرونی با این پدیده‌ها برخورد نکنم. سی درصد احتمال می‌دادم که این اتفاق نیفتد و ۷۰ درصد هم این احتمال که در مسیر آن اتفاقات و رویدادها قرار می‌گیرم. روی همین حساب، من با احتمال شصت هفتاد درصدی برای نگارش کتاب به این سفر عازم شدم.

بنابراین آن چیزی که تبدیل به کتاب شد، مواد بسط یافته خروجی‌های رسانه‌ای نبود. اگر گزارش‌های روزنگاری را که در آن روزها به رسانه‌های مختلف تحویل می‌دادیم ببینید، متوجه می‌شوید که فضای متفاوتی نسبت به کتاب دارند. ماهیت هر دو یکی است ولی سوژه‌هایی که روی آن‌ها دست گذاشتم، متفاوت هستند. کتاب خط سیر مشخصی دارد و حول یک مفهوم ذهنی مشخص است که در گزارش‌ها خیلی به سمت آن نرفتم. مسأله من در کتاب هویت ملی، ایران و لبنان است. به این فکر می‌کردم وقتی یک ایرانی عازم لبنان می‌شود، چه چیزی صید می‌کند که به درد خودش بخورد؟ چه به کار ایران امروز می‌آید؟

ادامه کار ژورنالیستی با نوشتن کتاب؛ خبرنگار تخصصی محلی از اعراب ندارد

* یعنی گزارش‌های روزانه بیشتر مناسب فضای خبری بود ولی کتاب دنبال ایجاد یک خط تحلیلی بر بستر اتفاقات روزانه بود. درست است؟

گزارش‌های روزانه صرفاً پوشش دادن اتفاقی بود که در اطراف ما می‌افتاد. البته ممکن است گریزهایی هم به تحلیل بزنم اما فضای کلی آن همین است. در کتاب سعی کردم عمیق‌تر شوم و از کار خبری صرف بیرون بزنم. یک مسأله هم به من کمک کرد و آن هم این بود که به واسطه کمک حزب‌الله به مناطق مهم و خوبی رفتیم. ما در تیم رسانه‌ای بودیم که روابط خوبی با حزب‌الله داشت و دوستان حزب‌الله ما را خیلی این طرف و آن طرف هم بردند؛ از جمله تا لب مرز اسرائیل و حتی مناطقی که تا سه چهار روز قبل در اشغال نیروهای اسرائیلی بودند. مثلاً من یکی از روستاهایی را که به معنای واقعی با خاک یکسان شده بود، دیدم. منطقه کفرکلا که یک منطقه مسکونی بود و پنج شش هزار نفر در آن زندگی می‌کردند، کاملاً با خاک یکسان شده بود. شعارنویسی‌های اسرائیلی‌ها روی در و دیوار آن منطقه و تبریک شهادت سید را آنجا دیدیم. مثلاً یکی از دیوارنوشته‌های غم‌انگیز انگلیسی و عبری که دیدم این بود؛ «نصرالله مُرد!». می‌خواهم بگویم این چیزها را هم دیدیم. در کتاب علاوه بر اینکه این عینیات را ذکر می‌کنم، چه در مراسم تشییع و چه در بازدید از مناطق جنگ‌زده و نیز تمهیدات تشییع سید، به پشت صحنه جنگ و روی صحنه جنگ هم سر می‌زنم. در کتاب علاوه بر اینکه درباره وقایع روز حرف می‌زنم، به بهانه‌های مختلف به اقتصاد لبنان و جامعه لبنان و تاریخ لبنان و حتی سبک زندگی لبنانی‌ها هم گزیر می‌زنم. مثلاً سبک زندگی لبنانی‌ها خیلی متفاوت از چیزی است که ما در ایران فکر می‌کنیم.

در کتاب مسأله اصلی‌ام این بود که مقاومت و این تشییع و این ایستادن جلوی اسرائیل را در بافت فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی لبنان ببینم. اگر شما این پدیده‌ها را از بافت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و عقیدتی و فرهنگی لبنان جدا کنید، نمی‌توانید آن را بفهمید.

در کتاب مسأله اصلی‌ام این بود که مقاومت و این تشییع و این ایستادن جلوی اسرائیل را در بافت فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی لبنان ببینم. اگر شما این پدیده‌ها را از بافت سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و عقیدتی و فرهنگی لبنان جدا کنید، نمی‌توانید آن را بفهمید. این اتفاقی است که ما در ایران خیلی به آن دچار هستیم. ما حزب‌الله و مقاومت را جدا از بافت فرهنگی و سیاسی لبنان می‌بینیم. بر همین مبنا یک فهم ایرانی از حزب‌الله لبنان داریم؛ در صورتی که باید حزب‌الله را در این بافت فرهنگی و سیاسی ببینیم. برای من خیلی مهم بود که بتوانم این را بفهمم و در عین حال چیزی را که درک کرده‌ام، به مخاطب هم انتقال بدهم. به همین دلیل در کتاب خیلی رفت و برگشت به تاریخ دارم. به خاطر همین است که کتاب من سفرنامه به معنای رایج آن که کجا رفتم و چه‌کار کردم، نیست. ولی به این معنا هم نیست که درباره این چیزها حرف نزده‌ام. به تناسب موضوعات و اتفاقات به تاریخ و فرهنگ و اقتصاد لبنان هم رفت و برگشت دارم و سعی می‌کنم حزب الله را در بافت خودش بفهمم.

* این مقدمه کمک می‌کند به موضوع اصلی این گفتگو بپردازیم؛ یعنی نسبت نوشتن و خبرنگاری. اینکه نویسنده خودش اهل دیدن و نوشتن و روایت کردن و تحلیل باشد، چقدر کمک می‌کند که در حوزه رسانه کار مؤثرتر و بهتر و عمیق‌تری انجام دهد؟ تجربه شما از نوشتن این کتاب چیست؟

من در فضای رسانه‌ای و خبری، یک مقام خبرنگاری قائل هستم و یک مقام روزنامه‌نگاری. هرچه جلوتر می‌رویم تفکیک اینها هم بیشتر می‌شود. هرکدام هم مزیت‌هایی دارند و معایبی. خوشبختانه من این تجربه را داشتم که هم در خط مقدم کار رسانه‌ای، یعنی در خبرگزاری‌ها کار کنم و خبرنگاری در لحظه را تجربه کنم، و هم تجربه کار در روزنامه‌ها و مطبوعات را دارم؛ یعنی تولید محتوای روزانه برای روزنامه یا نشریه یا هفته‌نامه. پس من هردو را تجربه کرده‌ام و اینطور نیست که درکم از آنها از دور باشد.

با توجه به این تجربه‌ها، معتقدم ما در فضای رسانه‌ای یک مقام «خبری و خبرنگاری» داریم و یک مقام «روزنامه‌نگاری». در گذشته اینها خیلی با هم هم‌پوشانی داشتند اما هرچه جلوتر می‌رویم تفکیک اینها بیشتر می‌شود. مقام خبرنگاری، ایستادن در مقام اطلاع‌رسانی و انتقال منابع و لینک‌های خبری است؛ این مقام مصرف روزانه دارد و حتی گاهی مصرف ساعتی پیدا می‌کند. یک مقام هم مقام روزنامه‌نگاری است. مقام روزنامه‌نگاری تاریخ انقضای ساعت به ساعت یا روزانه ندارد. مقام روزنامه‌نگاری مقامی است که می‌تواند محتوایی ماندگار برای ماه‌ها و سال‌ها و دهه‌ها تولید کند.

* برای مقام روزنامه‌نگاری نیازی نیست ابتدا مقام خبرنگاری را تجربه کرده باشی؟

قطعاً اگر بخواهید به مقام روزنامه‌نگاری برسید، باید خبرنگاری را تجربه کرده باشید. اصلاً به این معنا نیست که کسی بدون تجربه خبرنگاری، می‌تواند روزنامه‌نگار شود. اما مقام روزنامه‌نگاری جایگاهی است که شما در تقاطع اطلاعات و رویدادها و وقایع ایستاده‌اید و این‌ها را از منابع متعدد کسب می‌کنید و حالا می‌خواهید یک ارتباط معنادار بین اینها پیدا کنید. نمی‌خواهم بگویم روزنامه‌نگاری در جایگاه تحلیلگری است، ولی خیلی شبیه به تحلیلگری است. مقام روزنامه‌نگاری هم خودش و هم مخاطب را به این سمت حرکت می‌دهد که بتواند بین انبوه اتفاقاتِ ظاهراً بی ربط و پرت و پلا که در اطرافش اتفاقات می‌افتد، ارتباطات معنادار پیدا کند. ما روزانه چقدر در معرض اتفاقات و اخبار هستیم؟ خیلی زیاد. زیر بمباران اطلاعات هستیم. اگر مخاطب برای مواجهه با این بمباران اطلاعات یک نظم ذهنی و نظام کلاسه‌بندی و قفسه‌بندی نداشته باشد، اطلاعات دریافتی‌اش در هوا رها می‌شود. حتی احساس کاذبی هم به او دست می‌دهد و فکر می‌کند از همه چیز اطلاع دارد ولی اینگونه نیست.

مقام روزنامه‌نگاری جایگاهی است که شما در تقاطع اطلاعات و رویدادها و وقایع ایستاده‌اید و اینها را از منابع متعدد کسب می‌کنید و حالا می‌خواهید یک ارتباط معنادار بین اینها پیدا کنید. نمی‌خواهم بگویم روزنامه‌نگاری در جایگاه تحلیلگری است، ولی خیلی شبیه به تحلیلگری است.

امروز بر خلاف سی‌چهل سال پیش، مسأله ما فقط دریافت و اطلاع از خبر نیست؛ بلکه مسأله ما این است که بتوانیم بین میلیون‌ها دیتا و فکتی که در فضا پرتاب می‌شود، صد تا از آنها را صید کنیم و متوجه یک ارتباط معنادار و یک نظم هندسی بین این صد تا واقعیت و اطلاعات باشیم. این مقام روزنامه‌نگاری است. این چیزی است که مطبوعات بزرگ دنیا مثل گاردین، نیویورک‌تایمز، واشنگتن‌پست و حتی رسانه‌های جدیدتر انجام می‌دهند. در همین جنگ اخیر دیدید که رسانه‌های ما از جایی مثل آکسیوس خیلی نقل می‌کردند. اینها سعی می‌کنند اینجا بایستند.

* با توضیحات، کتاب «دوازده صفر سه» را در امتداد این مقام روزنامه‌نگاری می‌بینید؟

بله. در امتداد همین فضاست. هرچند قالب آن کتاب است ولی مدیای حرفه‌ای من روزنامه‌نگاری است. از لحاظ اقتضائات و نوع مدیای رسانه‌ای، تفاوت‌هایی دارند؛ با این‌همه کتاب در امتداد همین مدل روزنامه‌نگارانه و ژورنالیستی است که من در هفت هشت سال گذشته سعی کرده‌ام در آن جلو بروم و یک جاهایی لذتش را درک کرده‌ام. با این نگاه به نظرم رسانه تمام نشده است و روزنامه و روزنامه‌نگاری و کاری خبری، هنوز زنده و مؤثر است. این مقام مقامی است که هم روزنامه‌نگار را می‌سازد و هم مخاطبش را رشد می‌دهد. چون روزنامه‌نگار و مخاطب، اگر در پی این نباشند که واقعیت‌های بیرونی را صرفاً برای این صید کنند که کلیشه‌های ذهنی خودشان را بر آنها تحمیل کنند، بلکه در پی این باشند که با صید این واقعیت‌های بیرون خودشان را به واقعیت اصلی نزدیک‌تر کنند، رشد کرده‌اند و درک‌شان از واقعیت جدی‌تر و عمیق‌تر است. درواقع روزنامه‌نگار و کارگزار رسانه‌ای در مقامی کشف و شهود می‌کند و قدم می‌گذارد که هم خودش لذت فهمش از پدیده‌های اطرافش را درک می‌کند و هم آرام آرام مخاطب را به آن لذت می‌رساند.

* تعریفی که از کار خبری و رسانه‌ای دارید، کمی جدی‌تر از چیزی نیست که امروز در کشور شاهد آن هستیم؟ چون در سال‌های اخیر خبرنگاران مؤلف و صاحب‌نظر زیادی تربیت نکرده‌ایم.

درست است ولی این مشکل مخاطب نیست. اینکه می‌بینید بعضی از رسانه‌ها و روزنامه‌نگارها به این مقام می‌رسند و مخاطب هم آنها را دنبال می‌کند و جدی می‌گیرد، نشان می‌دهد که اگر کسی کار جدی کند، دیده و خوانده می‌شود؛ حتی در همین شرایطی که خیلی‌ها معتقدند مخاطب رسانه عجول شده است و دنبال مصرف ساندویچی است. اتفاقاً اینجا اهمیت کار روزنامه‌نگاری بیشتر می‌شود.

* رشد شبکه‌های اجتماعی و افزایش منابع خبری و رسانه‌ای هم اهمیت این نگاه به رسانه را بیشتر کرده است.

همین‌طور است. به خاطر این فضای تکثر و وحشتناک اطلاعاتی، ما پیش از آنکه به اطلاعات نیاز داشته باشیم، به ارتباط معنادار میان اطلاعات مختلف نیازمند هستیم تا بتوانیم یک چهارچوب ذهنی از پدیده‌های اطراف‌مان به دست بیاوریم و به یک ادراکی برسیم. در این نگاه، کتاب، حداقل کتاب «دوازده صفر سه»، ادامه همین مسیر ژونالیستی است که من با آزمون و خطا و کورکورانه، در آن دست به عصا جلو می‌روم.

* کتاب «دوازده صفر سه» چقدر توانسته پیچیدگی‌های جامعه لبنان را به مخاطب ایرانی نشان دهد؟

خوشبختانه حس می‌کنم آن لذتی را که از درک جامعه متکثر لبنان داشتم، توانسته‌ام در کتاب جاری کنم. اینکه مخاطب هم با من هم‌نظر است یا نه، نمی‌دانم. چون وقتی درباره لبنان صحبت می‌کنیم، باید همه پیشفرض‌هایمان را کنار بگذاریم. کشور، هم‌وطن، پرچم، هویت ملی، لبنانی، پاسپورت لبنانی و… همه را باید کنار بگذاریم. ما در ایران یک فهمی از این اصطلاحات داریم و ما را به معناهایی رهنمون می‌کنند که آنجا اصلاً وجود ندارد. آنجا پرچم اصلاً محلی از اعراب ندارد. وقتی محلی از اعراب ندارد، یعنی همه آن معانی که ما بارِ مفهومی به نام پرچم می‌کنیم، اصلاً وجود ندارد. در کتاب سعی کردم این واقعیت‌ها را عیان کنم و امیدوارم مخاطب هم با من هم‌نظر باشد.

*‌بعد از نوشتن این کتاب، دوباره این تجربه را تکرار می‌کنید؟ اصولاً فکر می‌کنید تجربه نوشتن این کتاب چقدر کمک می‌کند در فضای رسانه‌ای مؤثرتر باشید؟

این مدل ژونالیسم خواه ناخواه شما را پیش می‌برد. شما وقتی با مسأله‌ای درگیر می‌شوی و یک چیزی برائت تبدیل به مسأله می‌شود، به طور طبیعی به این وادی کشیده می‌شوی و در آن دقیق می‌شوی و رشد می‌کنی. این مسأله‌مندی، شما را مثل گردابی، مدام به داخل خودش می‌کشد و شما هم مدام برای اینکه مسأله را بهتر بفهمی، ناگریزی که بیشتر بخوانی و بیشتر حرف‌های حسابی را که در رسانه‌های مطرح است، مطالعه کنی. و این خود به خود در مدل روزنامه‌نگاری‌ات سرریز می‌کند و مخاطب را هم رشد می‌دهد.

کار ژورنالیستی، مسأله‌مند شدن آدم است، فارغ از اینکه در کدام نقطه ایستاده باشد؛ چه در جایگاه روزنامه‌نگار و چه در جایگاه مخاطب. آدمی که مسأله‌مند می‌شود، چون مسأله به بخشی از وجود و شخصیتش تبدیل می‌شود، مدام می‌خواهد بیشتر بفهمد و بیشتر معادلات را درک کند و مدام چیدمان نامرئی معادلات در این فضا را بیشتر کشف کند.

کار ژورنالیستی، مسأله‌مند شدن آدم است، فارغ از اینکه در کدام نقطه ایستاده باشد؛ چه در جایگاه روزنامه‌نگار و چه در جایگاه مخاطب. آدمی که مسأله‌مند می‌شود، چون مسأله به بخشی از وجود و شخصیتش تبدیل می‌شود، مدام می‌خواهد بیشتر بفهمد و بیشتر معادلات را درک کند و مدام چیدمان نامرئی معادلات در این فضا را بیشتر کشف کند؛ برای همین ناگزیر است که به صورت مدام توانایی‌ها و مهارت‌های خودش را بالاتر ببرد و مدام خودش را بیشتر تجهیز کند و مدام اطلاعات بیشتری در فضای کاری خودش پیدا کند و خلأهای ادراکی و شناختی خودش را کشف و پر کند. وقتی این تلاش سرریز کند، تبدیل می‌شود به گزارش‌های ژورنالیستی و روزنامه‌نگارانه.

همچنین اگر شما احساس کنی با واقعیات پیچیده‌ای روبه‌رو شده‌ای که قد و قواره و مختصات رسانه‌ای و روزنامه‌نگاری برایش کوچک است، از ساحت روزنامه‌نگاری به ساحت کتاب هجرت می‌کنی و آنجا حرف‌هایت را می‌زنی. این تجربه‌ای بود که من در لبنان آن را به دست آوردم. یعنی گفتم داری با اتفاقاتی مواجه می‌شوی که روزنامه‌نگاری روزانه، ولو اینکه تحلیلی هم باشد، مناسب انتقال آن نیست. واقعیت خیلی بزرگ‌تر و گنده‌تر از چند تا گزارش رسانه‌ای روزانه است. حتی اگر جلوتر بروی، ممکن است تبدیل شود به یک مطالعه و تحقیق میان‌رشته‌ای در حوزه آکادمیک. یا اگر جلوتر بروی، تبدیل می‌شود به یک مکتب فکری و سیاسی. بستگی دارد که آدم در حد وسع و سوادش کجای این مسیر ایستاده باشد.

* شما یکی از خبرنگارانی هستید که رسانه‌های خارجی را هم کم و بیش دنبال می‌کنید. اوضاع رسانه‌های داخلی و خارجی را چطور ارزیابی می‌کنید؟

تفاوت‌ها زیاد است. ما مثلاً روزنامه‌نگار اشپیگل را داریم که ۱۵ سال است در حال مطالعه روی گروه‌های جهادی منطقه است. او آنقدر انگیزه‌مند می‌شود که با تمام خطرها به اردن می‌رود و در منطقه‌ای که ابومصعب الزرقاوی به دنیا آمده ساکن می‌شود؛ یعنی در منطقه‌ای که هر آن ممکن است کشته شود یا اسیر شود. این نشان می‌دهد که هرکسی در پی کشف حقیقت و واقعیت است. او هم در جستجوی حقیقت است و می‌خواهد معادلات را بهتر بفهمد. مقصودم از حقیقت، حقیقت لایتناهی نیست، بلکه کشف همین واقعیت‌ها و حقیقت‌ها در پیرامون خودمان است. این آدم مدام در حال کشف است و لذت کشف را درک می‌کند و این لذت را با بقیه به اشتراک می‌گذارد.

* پس کار خبری لزوماً انتقال اطلاعات نیست، بلکه کشف واقعیت و حقیقت است.

دقیقاً. چون پیش‌فرض نگاه روزنامه‌نگار همیشه این است که واقعیت جلوتر از کلاسه‌بندی ذهنی انسان‌ها است. واقعیت و حیات انسانی در بیرون از ذهن ما زنده است و کارش را پیش می‌برد؛ این آدم‌ها و تئوریسین‌ها هستند که خودشان را بدو بدو به این واقعیت‌ها می‌رسانند و مدام می‌خواهند این واقعیت‌ها را چهارچوب‌بندی کنند. چهارچوب‌بندی هم می‌کنند، ولی این واقعیت دوباره یک پله جلوتر می‌رود. به عنوان مثال، انقلاب‌ها همیشه اتفاق می‌افتد؛ آن هم بیرون از ذهن اندیشمندان علوم اجتماعی. بعد اندیشمندان علوم اجتماعی دوان دوان خودشان را به انقلاب‌ها می‌رسانند و آنها را چهارچوب‌بندی می‌کنند و می‌گویند پیشران انقلاب این بود، مسأله انقلاب این بود و انگیزه‌اش این بود. ولی انقلاب بعدی اتفاق می‌افتد و دوباره باید انگاره‌هایشان را بازیابی کنند. می‌خواهم بگویم واقعیت جلوتر از ذهن ماست و زنده است و جاری است و حیات دارد و در این نگاه که من از آن حرف می‌زنم، واقعیت است که معلم انسان است. از ما هم منظورم مای دانشگاهی و پژوهشگر و محقق و نویسنده و روزنامه‌نگار است؛ مایی که می‌خواهیم از واقعیت وام بگیریم و سعی می‌کنیم واقعیت درکی به درک‌های قبلی ما اضافه کند.

وقتی یک خبرنگار در نظام رسانه‌ای آمریکای شمالی و اروپای غربی، ده یا پانزده سال در یک حوزه کار می‌کند، تبدیل می‌شود به تحلیلگری که کتاب می‌نویسد. تازه کتاب نوشتن که بماند، بعد از پانزده سال محل مشورت سیاسیون قرار می‌گیرد و در تصمیم‌سازی‌ها مشارکت پیدا می‌کند، اما در ایران اینگونه است؟ خیر.

در این نگاه، ما هستیم که از واقعیت یاد می‌گیریم، نه اینکه ما چیزی در دست داشته باشیم و بگوییم واقعیت این است. ما واقعیت را می‌فهمیم و واقعیت را توصیف می‌کنیم و مختصات آن را نشان می‌دهیم. همه اینها را از موضع بیرون از جهان‌بینی توحیدی یا ایرانی خودمان عرض کردم؛ اگرچه وقتی وارد جهان‌بینی خودمان می‌شویم، اهمیتش خیلی بیشتر هم می‌شود. چون در گفتمان و جهان‌بینی ما، یعنی در نقطه‌ای از جهان‌بینی و نگاه فلسفی که ایستاده‌ایم، واقعیت‌ها دیگر هم‌عرض هم نیستند. یک سری از واقعیت‌ها فاصله‌شان با حقیقتِ هستی کمتر و بعضی فاصله‌شان از حقیقت هستی بیشتر است. وقتی اینطوری می‌شود و کسی در این جایگاه قرار می‌گیرد و می‌ایستد، با تذهیب نفس و تلاش و مطالعه و…، از نظر من دیگر در جایگاه پیامبری است. من این‌طوری به کار رسانه‌ای و روزنامه‌نگاری نگاه می‌کنم.

* بگذارید وارد حوزه پیامبری نشویم! به عنوان سوال آخر و پایانی، محمدصادق علیزاده بعد از این‌همه سال کار خبری و رسانه‌ای و روزنامه‌نگاری، از کار خبری خسته است یا شوق و اشتیاقش بیشتر شده است؟

بیشتر شده است؛ اگرچه رسانه در کشور ما خیلی محلی از اعراب ندارد و سیاست‌های رسانه‌ای درستی نداریم و رسانه‌فهم‌های زیادی نداریم. همه این نامهربانی‌هایی که همه می‌گویند وجود دارد و من هم اصلاً نفی‌شان نمی‌کنم، اما اینکه شما جهان را می‌فهمی و در شناخت هستی نوعی مکاشفه داری و در مسیر کشف این واقعیت‌ها لذت می‌بری، خیلی لذت‌بخش است. هرچند باز هم باید بگویم که در کشور ما رسانه محلی از اعراب ندارد و رسانه تخصصی محلی از اعراب ندارد و ژورنالیسم تخصصی محلی از اعراب ندارد. وقتی یک خبرنگار در نظام رسانه‌ای آمریکای شمالی و اروپای غربی، ده یا پانزده سال در یک حوزه کار می‌کند، تبدیل می‌شود به تحلیلگری که کتاب می‌نویسد. تازه کتاب نوشتن که بماند، بعد از پانزده سال محل مشورت سیاسیون قرار می‌گیرد و در تصمیم‌سازی‌ها مشارکت پیدا می‌کند، اما در ایران اینگونه است؟ خیر.

در این کشورها، خبرنگاران نه تنها کتاب می‌نویسند و و کتاب‌شان خوانده می‌شود، بلکه مهم‌تر از آن، محل مشورت سرویس‌های امنیتی هم قرار می‌گیرند. یعنی در مرحله تصمیم‌سازی هم از نظرات آنها استفاده می‌کنند و آنها را پس نمی‌زنند. هم در آمریکا و کاخ سفید این شکلی است، هم در اروپا این شکلی است و هم در اسرائیل. این به این دلیل است که طرف ده پانزده سال در این حوزه کار کرده و خط و ربط‌ها را می‌شناسد و روابط معنادار بین جریانات و افراد و اتفاقات را درک می‌کند؛ بنابراین در مراحل سیاست‌گذاری و تصمیم‌گیری از درک و شناخت و تجربه این آدم استفاده می‌شود. من هم همه اینها را قبول دارم و می‌دانم که هیچکدام از اینها در کشور ما وجود ندارد؛ یعنی نه رسانه در جایگاه خودش است، نه مدیریت رسانه توانایی درک این پیچیدگی‌های بیرونی را دارد، اما با همه اینها من از کار خبری و رسانه‌ای لذت می‌برم.

منبع خبر "خبرگزاری مهر" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.