رابعه اسکویی در گفت‌و‌گو با مجید واشقانی : سه بار دادگاهی شدم، رفتم شبکه جم پول درآرم، یک استادیوم آزادی فحش خوردم (+فیلم)

عصر ایران پنج شنبه 06 شهریور 1404 - 13:11
مهاجرت رابعه اسکویی به شبکه جم واکنش‌های فراوانی به دنبال داشت و برگشتن او به ایران هم بسیاری از مخاطبان را شگفت‌زده کرد، سیر تا پیاز این اتفاقات را بخوانید.

عصر ایران - رابعه اسکویی بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون ایران، است. او فعالیت هنری خود را از دهه هفتاد آغاز کرد و با بازی در مجموعه‌ها و فیلم‌های طنز به شهرت رسید. رابعه اسکویی با شخصیت‌های ساده و صمیمی‌اش میان مخاطبان جایگاه ویژه‌ای پیدا کرد.

در سال ۱۳۹۴ او به همراه تعدادی از بازیگران ایرانی به دعوت شبکه ماهواره‌ای «جم» به ترکیه مهاجرت کرد. حضور او در این شبکه و بازی در چند مجموعه تلویزیونی موجب شد مدتی از سینما و تلویزیون ایران دور بماند. مهاجرتش به شبکه جم واکنش‌های فراوانی در رسانه‌ها و فضای مجازی به دنبال داشت و بسیاری از مخاطبان از این تصمیم او شگفت‌زده شدند.

پس از 3 سال سال اقامت در ترکیه، رابعه اسکویی از ادامه همکاری با شبکه جم انصراف داد و در نهایت به ایران بازگشت. در برنامه اینترنتی رُک با مجید واشقانی درباره مهاجرت و اتفاقات رخ داده بعد از آن به گفتگو نشست و پاسخ بسیاری از پرسش‌ها را داد. (در نظر داشته باشید که این متن بر اساس نثر محاوره‌ای است).

رابعه اسکویی

 

مهاحرت به ترکیه و کار در شبکه جم

واشقانی: می خوام از اون موقعی بهمون بگی که تصمیم گرفتی و چرا خواستی که مهاجرت کنی؟ 

اسکویی: روزگار سختی بود مجید آقا، من هنوز ایران بودم، ممنوع الکاربودم بدون هیچ دلیلی، بدون اینکه اصلا بدونم چرا سر کار دعوت می شدم و می دیدم کار شروع شده و من نیستم! سوال می کردم خب یعنی چی؟ علتش چیه؟ و هیچ کس هیچ جوابی نداد و نداشت که بده، چون هیچ کس نمی دونست. 

- پیشنهاد بهم شد و من فکر کردم که برم یه تجربه کسب کنم و شاید یه جورایی قهر کردم، که چرا من در جایی که دارم کار می کنم، عقبه کاری دارم، اسمی دارم، بازیگرم، بازیگر طنزم، ممنوع الکاری بی هیچ علتی، بدون هیچ پاسخی، بدون هیچ جوابی ... تصمیم گرفتمريال بدون اینکه به هیچ کس بگم رفتم 

واشقانی: قبل از رفتن با کسی مشورت نکردی؟ 

اسکویی: نه هیچ کس، خودم و خودم ...

واشقانی: تو می دونستی که اگر بری و اونجا روبروی دوربین ظاهر بشی، بهرحال برگشتن تو دچار مسئله می شه، تو با علم به این موضوع رفتی؟

اسکویی: نه من این علم نداشتم، واقعیتش من برای اینکه اونجا کار تولید کنم رفتم، نه برای بازی ... من اونجا دو تا کار هم تولید کردم، بدون اینکه زبان غریبه‌ای به نام ترکی بلد باشی، باید با آدمها صحبت می کردی و تولید می کردی یه کاری رو ... من دوتا کار تولید کردم 

طی یک شرایطی، یه اتفاقی افتاد ناخواسته، واقعا ناخواسته و من مجبور شدم به جبر بازی کنم، به جبر 

واشقانی: می شه راجع به این موضوع برامون توضیح بدی که چرا مجبور شدی بازیگری کنی؟ (در شبکه جم)

رابعه اسکویی

 

رابعه اسکویی کشف حجاب کرد!

اسکویی: یک عکسی از من اومد بیرون، که مثل همه بازیگرها با یه آقایی که یکی از دوستان بودن وایستاده بودیم عکس می گرفتیم، عکس گرفتیم و همون شد که رابعه اسکویی کشف حجاب کرد، بعد یه دفعه دیدم یک هجمه ای از اتفاقات و حرف های عجیب غریب ... من شوک ... یعنی مگه می شه؟ یعنی چه اتفاقی افتاد؟

واشقانی: توی اون عکس روسری نداشتی؟

اسکویی: نه، همه ما بالاخره یه عکس‌هایی داریم که روسری نداریم با خانواده ایم ... این آدم شاید پسرخاله من بود، شاید پسر عموی من بود، شاید محرم من بود، برادرم بود، هرکی عموم بود ...

واشقانی: کی بود حالا؟

اسکویی: واقعا یه آدم غریبه بود که بغلم وایساده بود یه عکس بگیره (خنده) ولی اینا به جد فکر کردن یعنی من با اون عکس محکوم شدم ...

واشقانی: اون عکس رو کی گرفت؟ 

اسکویی: اون عکس رو کی گرفت؟ از همون بچه هایی که با هم کار می کردند، دنبال اسم نباش

واشقانی: نه نه نه اصلا نمی خوام اسم بیاری، از الان تا ته مصاحبه مون ما حتی اگه کسی اسم کسی هم بیاری بوق می ذاریم، می خوام بدونم آخه اون عکس رو کی گرفت؟

اسکویی: یکی از بچه های همونجا ...

واشقانی: اون عکس رو کی پخش کرد؟

اسکویی: احتمالا خودش، چون فقط اون گرفت ...

واشقانی: ما در اون سال صحبت کنیم دیگه یعنی ما اگه امروز حرف می زنیم و بگیم که بله من عکس گرفتم و روسری نداشتم با پونزده سال پیش خیلی متفاوته، شما اون موقع یه کار ساختارشکن کردی، در واقع یک اتفاق ساختارشکن از رابعه اسکویی، می بینی می گن رابعه اسکویی کشف حجاب کرد، خب به این فکر کردی که به عمد این عکس رو گرفته و پخش شده باشه؟

اسکویی: شاید هم ... 

واشقانی: می دونی چرا این رو می گم چون در ادامه اش رابعه می گه که من بعد از اون عکس بود که مجبور شدم بازیگری کنم برای اون تی.وی (تلویزیون)

اسکویی: چون هجمه ای از صحبت ها، حرف ها و ترس ها و ... حرف هایی که باعث نگرانی و ترس شد  ... من تنها تو یه کشور غریب ... و ترسیدم من واقعا ترسیدم که برگردم

واشقانی: هیچ وقت به این فکر نکردی که یا شکایتی بکنی؟ به بچه هایی که این عکس رو گرفتن و پخش کردن و بگید برای من تبعات داشت؟ 

اسکویی: آقای واشقانی عزیز واقعا سخته که برات توضیح بدم شرایط روحی روانی و تنهایی ... و توی اون هجمه تو چطور می تونی خودتو جمع جور کنی من نتونستم خودم جمع جور کنم ...  من واقعا نتونستم 

واشقانی: رابعه یک که وقتی گفتی من رفتم اونجا که کار تولید انجام بدم آیا تو در ایران کار تولید انجام می دادی؟

اسکویی: بله 

واشقانی: خب تو کار تولید رو میشناسی، خودت هم بهش اشاره کردی کار کردن در یک کشور غریبه به عنوان مدیر تولید که زبانش رو هم بلد نیستی تقریبا یه کار غیر ممکنه

اسکویی: ولی من کار غیر ممکن رو ممکن کردم 

واشقانی: خب چه دلیلی داره که من از رابعه اسکویی، که به عنوان بازیگر می شناسمش نه به عنوان مدیر تولید، خواهش کنم که بیاد به تیم ما اضافه بشه و کار تولید یا پشت صحنه انجام بده، آیا شک برانگیز نبود؟ 

اسکویی: نه، به خاطر اینکه من مدلم اینطوریه، بذار اینجوری از خودم بگم، من یا یه کاری رو انجام نمی دم ولی اگر یه کاری رو بخوام انجام بدم باید درست انجام بدم؛ می دونستن که اگر من قراره کار تولید بکنم صدم رو می ذارم و از من خواستند که این کار رو انجام بدم و من گفتم باشه می دونستم کار سختیه، می دونستم زبان بلد نیستم، می دونستم که اصلا شاید از پسش بر نیام ولی صدم رو گذاشتم

واشقانی: مخالفت کنم؟ اولین مخالفت 

اسکویی: بله 

واشقانی: آیا رابعه اسکویی که هر کاری رو انجام می ده و مدعیه که صدش رو می گذاره تا اون کار رو به شکل احسن انجام بده، آیا با خودش فکر نکرد که این همه مدیر تولید حرفه ای تو این سینما و تلویزیون دارن کار می کنن چرا به من چنین پیشنهادی شد؟

اسکویی: آره ... الان بهش فکر کردم، ولی اون لحظه به این چیزها فکر نکردم، واقعیتش صادقانه داره رک دارم می گم، فکر نکردم، من قهر کردم مجید، من قهر کردم 

واشقانی: پس می تونم ازت بپذیرم که کسی که قهر کرده و در شرایطی داره زندگی می کنه که جبر روزگار، جبر اقتصادی، بهش فشار می آره، دقیقا دیگه نمی تونی ازش بخوای که عاقلانه تصمیم بگیره؟

اسکویی: بله کاملا درسته 

واشقانی: من دقیقا یادمه عکسی اومد بیرون از رابعه اسکویی با همین تیتر که رابعه اسکویی هم؛ کشف حجاب کرد چون قبل از تو هم بازیگران دیگری این تیتر راجع بهشون زده شده بود، همه رو برامون بگو، یه ذره تو اون موقعیت بمونیم

اسکویی: خیلی شرایط سختیه و نمی دونم چجوری گذر کردم و تونستم بعد از یه مدت خودمو جمع کنم، و وفق بدم، و تسلیم بشم در اصل تسلیم بشم در اصل که شروع کنم به بازی 

واشقانی: اولین کسی که بعد از اون عکس باهات تماس گرفت رو یادته؟ 

اسکویی: بله خانواده ام 

واشقانی: چی گفتن؟ 

اسکویی: گریه می کردن و ناراحت بودند از این مسئله، من می خندیدم، گریه می کردم ولی می خندیدم گفتم حالا دیگه اتفاقی افتاده الان توشم، دارم کار می کنم چیزی نیست اوکیه، درصورتی که اوکی نبود، تماس‌های زیادی داشتم، از خیلی از بچه ها، دم خیلی از بچه ها گرم که با هم تماس گرفتن، زنگ می زدن بهم، صحبت می کردیم

واشقانی: و تو بعد از اون مجبور شدی، کی اولین بار بهت گفت بیا خب پس بازیگری کن؟ تو که دیگه آب از سرت گذشته پل پشت سرت هم خراب شده... 

اسکویی: خیلی آره خیلی‌ها ... 

واشقانی: من برای همینه که می گم، من وقتی اینا رو کنار همدیگه می چینم، می گم می تونه یک نقشه باشه برای رابعه اسکویی ...

رابعه اسکویی

 

ظاهر شدن جلوی دوربین در شبکه جم

اسکویی: من به صورت نقشه بهش نگاه نمی کنم مجید جان یعنی اینقدر صفر و صدی بهش نگاه نمی کنم ... من اشتباه خودمو گردن کسی نمی ذارم، من اشتباه کردم، به قول تو من باید خیلی بهتر از اینا فکر می کردم، ولی شرایط روحیم شرایط خوبی نبود برای درست فکر کردن، ببین الان که دارم بهش نگاه می کنم کوله بارهایی از تجربه دارم، بهش اینجوری نگاه می کنم که من باید حتما می رفتم و این تجارب رو کسب می کردم و برمی گشتم ...

واشقانی: و رفتی جلوی دوربین؟ 

اسکویی: رفتم جلوی دوربین ...

واشقانی: می شه اون روز رو بهمون بگی؟

اسکویی: چقدر تو شرایط وحشتناک و سخت آدم رو قرار می دی ... بله من نقش یک زن جنگ زده لال رو بازی می کردم که فقط با چشمهاش اکت (بازی) داشت و با صورتش ... نمی دونم فیلم رو دیدی یا نه؟ 

واشقانی: من اون فیلم رو دیدم و به یکی از دوستان مشترکمون زنگ زدم، که بعدا بهت می گم که بتونه شهادت بده و اولین باری که در اولین پلان در اون فیلم دوربین روی صورت تو اومد و تو قرار بود نقش زنی رو که نمی تونه صحبت کنه رو بازی کردی، گفتم انگار هیچ نقشی نبود و تمام آن چیزی که می دیدیم خود رابعه بود، که دیگه نمی خواست حرف بزنه، حتی یادمه که در یک پلان قطره اشکی از کنار چشمت اومد پایین و احساس می کردم تمام این غمی که این زن داره مال این نقش نیست مال رابعه اسکوییه

اسکویی: چقدر درست دیدی من اون نقش رو دوست داشتم، چون خیلی خالی شدم، یعنی با گریه های اون کاراکتر من صدها هزار بار گریه کردم و خالی شدم، خیلی برام جالب بود این نقش 

واشقانی: نترسیدی وقتی رفتی جلوی دوربین؟ دیگه می دونستی که این قراره پخش بشه 

اسکویی: واقعا تمام وجودم می لرزید ... و گذشت ... همه اینا تجربه است، من شاید تجاربی که الان دارم و بهش می بالم، به قدرتم، به شجاعتم، به هر آنچه که اعتقادم هست همه مال اون موقع است 

اسکویی: یه خاطره بذار من برای تو تعریف کنم برای من یه فیلمی فرستاده شد از بهاره جان افشاری، نمی دونم چه برنامه ای بود بهاره مهمان برنامه بود، در رابطه با جم ازش سوال می کردن ... گفتن که نظر درمورد رابعه اسکویی رفته چیه؟

یه نفس عمیق کشید گفت: «رابعه جریانش فرق می کنه، من مطمئنم دلیلی پشت رفتنش بوده» و من اونجا فقط گریه کردم، این چیزی که بهاره افشاری گفت، بعضی وقتا جان یه حرف یا گفتن یه کلمه حتی، باعث دلگرمی یه آدمی می شه، باعث خوشحالی یه آدمی می شه، تو اون لحظه های عجیب و غریب، بهاره با این کلمه اش انگار یه بارقه امید، یک حال خوب بهم داد من هیچ وقت یادم نمیره ...

رابعه اسکویی

افسرگی مطلق

اسکویی: به لحاظ مالی مشکلی نداشتم ولی خب افسردگی مطلق، چون من بعد از اون فیلم دیگه کار نکردم و اومدم بیرون ( از شبکه جم) تنهایی تنها، بعد خواهر کوچیکم بهم اضافه شد و الهی برای دل خواهر کوچیکم بمیرم چون شاهد افسردگی و حال بدی‌های من بسیار زیاد بود ...  

من رابعه اسکویی تو مملکت خودمم مجید، من بازیگر در مملکت خودم هستم، من هنرمند تو مملکت خودم هستم، من جای دیگه این لیبل (عنوان) رو ندارم، جای دیگه این احترام رو ندارم، جای دیگه این دوست داشتن رو ندارم، جای دیگه دوستام رو ندارم، جای دیگه خانواده رو ندارم، من خارجی ام هر جای این جهان به غیراز این مملکت، این رو فهمیدم، قهر کردنم بی جا بود، این غلط بود، الان یاد گرفتم وایسم و بجنگم

واشقانی: رابعه ما همدیگر رو می شناسیم، نظرات همدیگه رو می دونیم مثلا تو می دونی من نظرم راجع به ایران چیه، می دونی نظرم راجع به مهاجرت چیه، اما یه چیزی می خوام بگم، اتفاقا می خوام اینجا به تو بگم که قهر کردنت بی جا نبود ...

- من می گم واقعا باید یک نفر پیدا می شد و می گفت خانم رابعه اسکویی شما از این زمان تا این زمان یا نه اصلا تهش معلوم نیست و به این دلیل شما نمی توانید کار کنید این هیچ اشکالی نداره ...

- من اتفاقا در این مورد بهت حق می دم، می گم تو قهر کردی اما در این مورد که تو تنها تصمیم بگیری یعنی ما شرایط بحرانی برامون پیش میآد ولی حق این رو نداریم که در شرایط بحرانی تنها تصمیم بگیریم ... اشکال رابعه در اون موقع تصمیم گیری تنها بوده، اونم یه همچین تصمیم بزرگی ...

 

بازگشت به ایران و بازداشت

واشقانی: می رسیم به روزی که رابعه تصمیم می گیره برگرده، چه روز عجیبیه این روز ...

اسکویی: چه روز خوبیه این روز ... با تمام ترس ها... با تمام تنش ها ... بابا من اصلا موجود عجیب و غریبی‌ام گفتم من خودم میرم 

واشقانی: خبرش اومد که رابعه اسکویی می‌خواد برگرده ... 

اسکویی: نه من وقتی برگشتم بعد از یه مدتی گفتم که برگشتم 

واشقانی: آها ... خیلی مخفی برگشتی

اسکویی: آره خیلی سخت برگشتم

واشقانی: پس اون موقعی که به ما می گفتن کم کم رابعه اسکویی قراره برگرده، شما برگشته بودی؟ 

اسکویی: آره برگشته بودم 

واشقانی: حالا یک تصمیم دیگه باز هم در نقطه بحرانی، این بار با کی مشورت کردی؟

اسکویی: الان بگم دوباره منو دعوا می کنی ... باز با هیچ کس ... تصمیم گرفتم که برگردم و برگشتم ... من در فرودگاه، در توی هواپیما، از استرس و حال بدی خون بالا می آوردم ... ولی تصمیم گرفتم برگردم و برگشتم 

واشقانی: از هواپیما آمدی بیرون، چی شد؟

اسکویی: گرفتنم (خنده) 

واشقانی: گرفتنم یعنی پاسپورت رو گرفتن یا بازداشت شدی؟

اسکویی: اولش یه ذره بازداشت شدم (خنده) بعدش دیگه اوکی شد، خب بازداشت شدم ولی با احترام 

واشقانی: راستش رو باید بگی 

اسکویی: راستش رو می گم 

رابعه اسکویی

واشقانی: مدیون مردمی، چون من پخش می کنم با مسئولیت من ... یعنی اگر یک نفر در گوشت زده باشه خب تو مدیون مردمی اگر (نگی) چون اگه پنج سال دیگه ده سال دیگه بگی مردم من پنج سال پیش بهتون دروغ گفتم یکی زده بود در گوشم ... ببین این سوال مردمه ... و الان می گی با احترام، خب به شما چی گفتن؟ این این این چیزیه که مردم راجع بهش فکر می‌کنن

اسکویی: واقعا به من توهین نکردن، این رو صادقانه دارم می گم، ولی پاسم رو گرفتن چمدونم گرفتن، هرچی که داشتم رو گرفتن، بعد قرار شد که من برم پاسخگو باشم طبیعی بود در هر صورت من خلاف آنچه که ...

واشقانی: رفتی برای بازجویی راحت؟

 اسکویی: آره رفتم، گفتن بیا برای بازجویی بعد رفتم برای بازجویی،خب البته من شرایطمم بگم، من تیروئیدم اینقدر بود (با دستش یک حجم بزرگی را جلوی گردنش نشان می‌دهد)  و یه ذره ناراحت می شدم نمی تونستم نفس بکشم و حرف بزنم ... اصلا یه چیزی بهت بگم، من اگر یک ماه دیگه می موندم و برنمی گشتم، شاید جنازه ام برمی گشت ایران ... اینقد حالم بد بود (سکوت) 

 

دادگاهی و دوستان همراه 

اسکویی: من اینجوری به تو بگم، دو سال و نیم من درگیر بودم، من سه بار دادگاهی شدم و سوال جواب کردن و از این حرف ها و ممنوع کاری و ... من پذیرفتم خب چون باور داشتم که نباید قهر می کردم، تو گفتی باید قهر می کردی من الان می گم نباید قهر می کردم باید می موندم و نتیجه می گرفتم و مبارزه می کردم می رفتم می شستم می گفتم من اینجا نشستم باید به من بگید که چرا (ممنوع الکار شدم)؟

ولی در کنار خانواده آرامشم را داشتم و حمایتشون رو داشتم من برگشتم اینا رو باید الان اینجا بگم خیلی از دوستان عزیزم برای من خوش آمد توی اینستاگرام گذاشتن ... برام مهم بود چون من احساس کردم دیگه هیچ کس منو دوست نداره من قراره طرد بشم ... یعنی تفکرم این بود، استوریه مثلا یه سری از همکارهام برام خیلی مهم بود ببین تو وقتی تو یک جریانی قرار می گیری احتیاج داری به حمایت، احتیاج داری که دیده بشی، این حمایت ها خیلی به تو روحیه می ده

اسکویی: از دو تا آدم باید تشکر کنم حتما از خیلی ها باید تشکر کنم ولی دو تا آدم دو تا دوست، دو تا رفیق، بیشتر برای من بودن یکی نعیمه جان نظام دوست که بابت خیلی چیزا به من کمک کرد واقعا و یکی هومن حاج عبداللهی عزیزم، مثل برادرم کنارم بوده.

واشقانی: اصلا عجیب غریبه برام، که می گی یه موقع هایی آدم فقط نیاز به یک جمله داره و با یک جمله حالش خوب میشه ... 

اسکویی: دقیقا عجیبه و من الان یاد گرفتم جمله ها رو به آدما بگم، حتی بشناسم یا نشناسم، اینکه من در زندگیم نیازمند این باشم که یک نفر یک جمله بهم بگه، فقط یک جمله به جا درست و صحیح ... بعضی وقتا یه کلماتی چقدر می تونه به زندگی تو کمک بکنه 

بازی در گاندو

واشقانی: بعد از این نیاز به جملات احساسم بر اینه که تو نیاز به کار داشتی، شاید چیزی بود که حال تو رو خوب می کرد، به عنوان مخرج مشترک کاریمون دارم می گم من می دونم یک بازیگر جلوی دوربین قرار گرفتن حالش رو خوب می کنه، کار کردی، اولین کار رو یادته؟

اسکویی: گاندو

واشقانی: (سریال) گاندو حالت رو خوب کرد؟ 

اسکویی: خیلی، یه چیزی بگم، یادم رفته بود چجوری بازی کنم ... چه شبی بود، اولین پلانم توی ماشین بود و تاریک و من باید یه چیزایی رو به کسی می گفتم، یادم رفته بود چجوری باید حرف بزنم، یادم رفته بود چجوری جمله بگم، الان می گم خنده‌ام می‌گیره

واشقانی: چون گفتی گاندو،همین الان تو ذهنم اومد که بهت گفتن برو گاندو کار کن که بذاریم کار کنی، آره؟ 

اسکویی: به من همچین چیزی گفته نشد، به من پیشنهاد شد توی گاندو این نقش رو بازی کن، من گفتم چشم، معلومه میگم چشم، چون بعد از دو سال و نیم می خوام برم یه کاری انجام بدم، 

واشقانی: تو که طبیعیه می گی چشم، ولی به دلیل شرایطی که گاندو داره، آقا گاندو پشتش مشخصه یک نهاد امنیتیه و میگن آها، توی اون دو سال و نیم به رابعه اسکویی گفتن باشه می تونی کار کنی به این شرط که بری در این سریال کار کنی، گفتن بهت؟ 

اسکویی: نه

واشقانی: مدیونی گذاشتم

اسکویی: مدیونی بذار، من اصلا آدمی‌ام که حرف می زنم، گفتم به من پیشنهاد گاندو شد من رفتم بازی کردم ... از این آهانا ما زیاد داریم، تو خودت چقدر آهان داری؟ آهان این است که این می شود...

واشقانی: از وقتی که برگشته بودی، مثلا از بچه های تیم گاندو کارگردان، تهیه کننده، دستیارها کسی بود که مثلا با تو در ارتباط باشه و بگه مثلا نگران نباش میآی سر کار ...

اسکویی: نه

رابعه اسکویی

واشقانی: تا حالا با جواد افشار کار کردی؟

اسکویی: خیلی زیاد من با جواد کار کرده بودم، بله چند تا سریال با هم کار کرده بودیم 

واشقانی: بعد چی شد؟ 

اسکویی: هیچ من گاندو رو بازی کردم و بعد اون خیلی به سختی تئاتر کار کردم، چون هنوز هم به من می گن تو مشکلی برای کار نداری؟ بعد از هشت نه سالی که من الان دارم کار می کنم تو مملکت هنوز بهم می گن واقعا شما مشکلی ندارید؟

واشقانی: خیلی خوشحالم از اینکه برگشتی، کار کردی، تئاتر کار کردی، سریال کار کردی، ولی صادقانه بهت بگم رابعه قبلی که در پرفروش ترین فیلم های سینمایی در بهترین سریال ها جا داشت رو ما دیگه ندیدیم درسته؟ من یه چیزی بگم، من صحنه‌ای رو دیدم که یک نویسنده و کارگردانی که نمی خوام اسمشونم بیارم، قبل از رفتن تو، بیست و پنج روز یک پروژه رو معطل نگه داشتن که رابعه اسکویی به کارشون برسه فقط برای رابعه اسکویی ...

 

اولین دختر تپل بازیگر بعد از انقلاب ؛ بیضایی و کیارستمی

اسکویی: صادقانه بهم جواب می دم چند سال از انقلاب می گذره؟ چهل و اندی سال ... دختر تپل جوانی که ... نه مادر، دختر جوان تپلی بعد از انقلاب ما بازیگر داشتیم به غیر از من یا نه؟ اولین دختر تپل بازیگر بله من بودم ... من همونیم وقتی تو خیابون راه می رفتم همه مسخره‌ام می کردن هزار تا چیز بهم گفتن ... چه می دونم اه چه زشته، چه چاقه خوب خیلی چاق بودم ... ولی همین من که اولین کارم رو شروع کردم شدم چه تپل بامزه ای ...

واشقانی: تو اولین دختر تپل سینمای بعد از انقلابی؟ که بسیار هم پرکار بوده 

اسکویی: بله چون نداشتیم 

واشقانی: می شه ازت خواهش کنم بگی که با چه کارگردان هایی در سینما کار کردی؟

اسکویی: با خیلی از بهترین کارگردان‌های ایران کار کردم، من شاگرد آقای سمندریان بودم ... من با آقای بهرام بیضایی سگ کشی رو کار کردم، کاندید بهترین بازیگری نقش دوم زن شدم ... من شیرین رو با آقای عباس کیارستمی کار کردم ... با خیلی از کارگردان های دیگه کار کردم ... من داشتم برای خودم پرونده کاری درست می کردم، خودم باورم نمی شد که اینقدر کار کردم ... 

  رابعه اسکویی در فیلم سگ کشی

رابعه اسکویی

من واقعا شیفته آقای کیارستمی بودم و همیشه سوال برام بود که این عینک دودی تیره چیه که به چشم می زنن؟ گفتم آقای کیارستمی من می خوام باهاتون یه کوچولو صحبت کنم گفت بیا ببینم دختر شیطون بیا ببینم گفتم آقای کیارستمی چشمتون مسئله ای داره؟ نگاه کرد گفت یعنی چی؟ ... گفتم چشمتون یه مشکلی داره؟ گفت نه ... گفتم تو رو خدا میشه عینکتون بردارید من چشمتون رو ببینم گفت دختر بیا برو ... خواهش کردم، اینقدر بهش گفتم که عینک رو برداشت و گفت بیا ...

یعنی من اینجوری شیطنت داشتم خیلی برام جالب بود و چقدر همراهم بودن کلی خندید ... اونجا به همه گفت: آقا این واقعا باید طنز کار کنی خیلی بامزه است اینا خاطرات منه از آقای کیارستمی

 

نبودن در جوکر و سریال‌های نمایش خانگی

واشقانی: به نظرم می رسه که تو رو باید در جوکر می دیدیم چرا نبودی؟ گفتن نرفتی یا نگفتن؟

اسکویی: نه نگفتن، من برنامه رو همه رو دیدم، برنامه خانم ها رو دیدم، به همه دوستانم زنگ زدم تبریک گفتم، خیلی بامزه بود، کیف کردم، ولی فکر کنم سلیقه‌ست دیگه ... برای خودمم البته سوال بود! چرا؟ 

واشقانی: می گفتی، به احسان (علیخانی) می گفتی ...

اسکویی: زنگ بزنم بگم چرا منو نگفتی؟! واقعا؟

واشقانی: منم بودم البته نمی کردم این کار رو، چیز بی مزه ای گفتم، ولی به دلیل اینه که روحیه احسان رو میشناسم دارم می گم ... می دونی یه موقع شاید مثلا انقدر تو پرکاری و اینا ولی باز هم می گم رابعه‌ اسکویی رو نمی شه فراموش کرد ... 

اسکویی: همه بچه هایی که اونجا بودن همه دوستان صمیمی من بودن و من کیف کردم ... ولی نمی شه منو فراموش کرد، با این سبقه کاری نمی شه فراموش کرد 

برنامه جوکر بانوان

رابعه اسکویی

واشقانی: تو در پلتفرم هم سریالی نداشتی درسته؟ 

اسکویی: نه ... فکر کنم منو دوست ندارن 

واشقانی: تو ال کلاسیکو بودی؟

اسکویی: آره باید از مهدی دانایی نازنینم و شیوا نهان دست قشنگم تشکر کنم که خیلی اصرار کردن که باشم، تازه می فهمم چرا اصرار کردن که باشم، من از ترس می گفتم نه و اونا می گفتن که باید باشی، چون من اصلا مافیا بلد نیستم، تو با من بازی کردی می دونی، من اینقدر بد بازی می کنم که تو اصلا متوجه نمی شی که من اصلا چی هستم!

- ولی بازی کردم و اصرار اینا بود، شاید نترس بودنشون بود، شاید سلیقه شون من بود، خیلی متشکرم خیلی ممنونم که منو دعوت کردید و پام وایستادید، این خیلی مهمه توی این هجمه سریال‌ها توی این هجمه کارها ... ال کلاسیکو بودم

 

یک استادیوم آزادی فحش داشتم

اسکویی: دلم می خواد این رو بگم، مظلوم‌ترین قشر مردم ایران کیه؟ به نظر من بازیگران ... ما می ریم فحش می خوریم، برمی گردیم فحش می خوریم ... چاقیم فحش می خوریم، لاغریم فحش می خوریم ... صورت عمل می کنیم فحش می خوریم، عمل نمی کنیم فحش می خوریم ... تو خودت چقدر فحش خوردی؟

واشقانی:  من که اصلا استادشم

اسکویی: من استادشم ... همون موقع که برگشتم تو پیجم برین ... من نزدیک یک استادیوم آزادی فحش داشتم، صد هزار نفر!

واشقانی: کی به تو فحش می داد؟

اسکویی: همونا که زیر پست‌هام فحش می دادن 

واشقانی: یعنی چی! مخالف چی بودن؟ 

اسکویی: نمی دونم فقط فحش می دادن می گفتن چرا برگشتی؟ ببین فقط فحش می دادن، یه جوری خودشون رو خالی می کردن ولی ولی فحش می دادن و من گریه می کردم اون روزها ولی الان صد هزار بار خدا رو شکر می کنم که دیگه فحشم نمیدن

- من واقعا می خوام که از مردمم به خاطر مهرشون به خاطر محبتشون به خاطر پذیرفتن من به خاطر نگاه قشنگی که الان به من دارن تشکر کنم دیگه خیلی فحش اگه اصلا فحش نمی خورن همون چیزی که تو گفتی من سعی می کنم صداقت داشته باشم 

- من تو بازی واقعا صادقم، من یه فیلم کوتاه بازی کردم که امیدوارم براش اتفاقات خوبی بیفته واقعا، پنج روز از فوت زن برادر عزیز جوانم گذشت ولی من چون قرارداد داشتم و باید سر کار می رفتم اونجا بازی کردم و اینقدر جیغ زدم و اینقدر گریه کردم ...که تنها کاری که من تونستم تنها جایی که من تونستم تخلیه کنم و آرام بشم و برگردم اون کار را امروز چی حالت رو خوب می کنه 

- من الان حالم خوبه خدا شکر واقعا حالم خوبه خدا رو شکر خیلی چیزهای عجیب و غریب دور اطراف من می گذرد، نمونه هاش رو گفتی اینجا نیستم اونجا نیستم ولی حالم خوبه، تایم ندارم برای حال بدی ... تایمی نداریم واسه حال بدی ...  باید حالمون خوب باشه ... ما دوازده روز جنگ رو گذروندیم ... 

من محکوم به زندگی ام، محکوم به زندگی خوب

رابعه اسکویی: من آدم شجاعی‌ام، ولی طبیعیه که آدم بترسه دیگه، ولی من کلا زن قدرتمند شجاعی ام، یاد گرفتم بایستم و مبارزه کنم ... برای هر آنچه که می خوام یاد گرفتم ... من اولین تیم والیبال هنرمندان بانوان ایران رو من (درست کردم )من خیلی اولی دارم من خیلی چیزای اولین اولین اولین دارم

- درخت هرچی پربارتر، سرش پایین تر ... خیلی از خودت تعریف کردم؟ چرا می کنم باید تعریف کنم باید خودم تعریف کنم ... من واقعیت ها رو دارم می گم ... من واقعا زن شجاع ام من واقعا زن قدرتمند ام اگر نبودم که الان اینجا نبودم ...

- من این جا هستم که زندگی کنم، من محکوم به زندگی ام، محکوم به زندگی خوب، کیفیت مهم است، سختی هایی که من در زندگی داشتم ... من در سن کم پدر و مادرم فوت کرده اند سرپرست خانواده‌ام بودم، خدا رو شکر می کنم بدون  بزرگ تر خواهر و برادر سالم دارم، همه دارن کار می کنن ،همه خوبن خدا رو هزار مرتبه شکر، من یاد گرفتم که قوی باشم یاد گرفتم که سرپرست باشم، یاد گرفتم که چگونه زندگی کنم 

- اون موقع فکر نمی کردم با هر کدوم از فحش هایی که به پدر یا مادر مرحومم می‌دادن، من اشک می ریختم، به برادر و خواهرم می دادن اشک می ریختم، می گفتم به خودم فحش بدید این تصمیم من بوده نه تصمیم اونها، به پدر و مادر من که در قید حیات نیستن چه کار دارین؟

- گفتم که مظلوم ترین قشر مردم ایران بازیگران هستن، هر کاری می کنن فحش می خورن تو خودت تجربه بسیار ید طولایی در فحش خوردن داری

- من یه دونه پز بلدم در زندگی، من هیچ عشوه عکسی بلد نیستم، رک و پوست کنده تنها از تمام عکس های من اینجوریه ... نهایت دو تا دست می آد اینجا همین رو بلدم خیلی هم بهم می آد ... بابت این هم فحش می خورم ... 

رابعه اسکویی

واشقانی: از صفحه اجتماعی ات چقدر برای تعامل با مردم استفاده می کنی؟ 

اسکویی: صادقانه بگم من یه ادمین دارم که خواهرمه ... چون احساس می‌کنم یه قابی درست می کنیم که خودمون نیستیم، من اگر از ناراحتیم بزنم توی صفحه‌ام بذارم خیلی ویو می خوره (دیده میشه) چرا؟ چمونه؟ از خندیدنم ناراحت می شید ولی از ناراحتی خوشحال؟! ... نمی دونم چرا؟ ما چیکار داریم می کنیم؟ 

 

باز هم مهاجرت می‌کنی؟

واشقانی: اگه روزی که رفتی جم، قدرت رسانه در فضای مجازی، به قدرت امروز بود، برمی گشتی؟

اسکویی: رک و صادقانه می گویم من مال مهاجرت نیستم، در کل من مال مهاجرت نبودم، نیستم 

واشقانی: چیش اذیتت می کنه؟

اسکویی: خود واقعی نبودن، آقا من یه سنی دارم، اونجا چکار کنم رابعه اسکویی بره اونجا چی کار بکنه؟ جم یه جایی بود که من تونستم برم کار کنم و پول درارم ... یه دفه به مهاجرت برم چه کار کنم؟ رانندگی بلد نیستم اوبر برم، خیلی چیز ندارم برم ظرف بشورم؟ زبان بلد نیستم، آنچنان که بتونم گلییم رو ... نه دختر خوشگله چشم و ابر. خوشگله مشکیه، رنگ تی تیشی بودم که بتونم یه مدلی بشم یه کاری انجام بدم رابعه اسکویی ببخشید صد سی و خرده کیلو، چه کار می تونه بکنه؟ فقط آشپزیش خوبه مگه بره آشپز بشه 

واشقانی: خب می رفتید بفرمایید شام چرا رفتید جم؟ 

اسکویی: (خنده) بهم نگفتن، فکر کنم ترسیدن چون می‌دونستن قهرمان می‌شم

واشقانی: آشپز خیلی خوبی هستی تو

اسکویی: آره یه جایی دعوت نشدم دیگه  مجید جان چرا به رخم می‌کشی؟ (خنده)

رابعه اسکویی

واشقانی: پس اگه اون دختر خوشگله که گفتی اونجوری بودی و بیست سالت بود و اینا ... خب پس مهاجرت رو تجویز می کنی؟

اسکویی: بیست سال آره بله 

واشقانی:بره؟

اسکویی: کی بازیگر نه ... ببین تو مهاجرت برای کلی می گی؟ 

واشقانی: حالا ... من بیست سالمه، اون بر و رویی هم که شما گفتی دارم ... من یه دخترم پسرم، صفحه اجتماعی دارم، فالوور هم خوب دارم، تولید محتوا می کنم، چه می دونم بیست و یک دو سالمه، بر رو هم دارم ...

اسکویی: هدف هم دارم؟

واشقانی: بله حتما یه هدفی به هر حال دارم دیگه می خوام مهاجرت کنم و برم ... ببین رابعه اگر پیوند بزنی به بازیگری، می گن بله شما اونجا بهت نقش نمی دادن خب شما محکوم بودی که برگردی ...

رابعه اسکویی: برای دختر یا پسر بیست ساله ای که هدف دارن یا ندارند، اگر قراره که رشد کنن، اگر فکر می کنن توی اینجا رشدی براشون نیست، باید مهاجرت کنیم، رک و پوست کنده‌اش ... ما باید فضای اینجا رو جوری درست بکنیم که جوونامون رو نگه داریم

 واشقانی: تو در جغرافیایی رفتی و زندگی کردی که امروز انبوهی از جوان های ما اتفاقا در همون جغرافیان، چقدر اون ها رو خوشبخت و رسیده به هدف دیدی؟ 

اسکویی: به نظر من نیستن، اونجا جای رشد نیست، اون جغرافیا جای رشد نیست 

واشقانی: جای چیه پس؟

اسکویی: هیچی ...

واشقانی: قدم اول مهاجرته ...

اسکویی: (مکث) پس باید تحمل کنند من آدم مهاجرت نیستم، من نمی‌تونم، من نمی‌توانم 

رابعه اسکویی

واشقانی: تو گفتی اونجا اونجا من رشدی ندیدم، سه سال تو اونجا جوون ها رو در استانبول نمی دونم آنالیا و... در یک جغرافیایی شما اونجا جوون های ما رو دیدی، سه سایت دیگه صد تا آدم صد تا جوون که دیدی دختر و پسر مگه می شه که یه جامعه آماری نداشته باشی! نه دارم خب خب چقدر به موفقیت نزدیک بود؟ به رشد چقدر نزدیک بود؟ من این رو می خوام بدونم

اسکویی: هیچی 

واشقانی: هیچی یعنی صفر یعنی صفر 

اسکویی: یعنی از بچه هایی که من دیدم همه چیز بودن بچه هایی بودن 

واشقانی: همکار نمی‌گم ها

اسکویی: نه نه نه نه نه من اصلا به همکار کاری ندارم، من جوونایی که اونجا می اومدم و می دیدم نه بازیگر بودن نه اونجا من می دیدمش 

واشقانی: اصلا کسی که شغل دیگه ای داره بازیگر نیست

اسکویی: اون زمانی که من رفتم همچین چیزهایی خیلی زیاد نبود، واقعیتش اعم بچه هایی بودند که اونجا مونده بودن که به واسطه این سیستم چیه اسمش ... که میرن، پناهنده، پناهنده بودن و کار سیاه می کردن که خرج زندگیشون رو در آرن، همه مایوس، حال بد و ناراحت ... اینا رو به چشم خودم دیدم ... اون زمان ده سال پیش ... الان نمی دونم؟ این چیزی که تو داری از من سوال می کنی مال ده سال پیشه ... که شرایط واقعا هر سال تغییر می کنه ... من خیلی زیاد بچه های جوونی رو دیدم که واقعا نمی دونستن چیکار کنن ... چهار سال بود بودن 

واشقانی: خب پیشنهادت چی بود به اونا، اون چیکار باید بکنه؟ اون هموطن ماست 

اسکویی: خیلی ها رفتن ... ببین خیلی ها پناهندگی شون رفتن ... خیلی ها هنوز بهشون جواب نداده بودن و هنوز بودن، زن و بچه و پیر و جوون ...  تو اون ده سال گذشته‌ای که من بودم ... الان نمی دونم اصلا پناهنده هنوز هست نیست؟ چیکار دارن می کنن نمی دونم ... ولی من، همون جا برای همونا واقعا حالم بد بود ... برای جوونای ما که این مدلی بودن واقعا حالم بد بود... اعم شون پناهنده بودن و همشونم کار سیاه می کردن ... چون امروز می اومدن برای تو کار می کردن، فردا می تونست بهشون پولشون رو نده و اینا دستشون به هیچ جا بند نبود و فقط کار می کردن ... بله 

-(مکث) من نمی‌تونم بهشون بگم برگردید، چجوری می‌تونم بگم؟ همون موقع هم نمی تونستم بگم برگردید، چون من خودم اونجا بودم، چجوری می تونستم بهشون بگم برگردید ... مثله یه آدم یه کار خلاف می کنه به یکی دیگه میگه نکن، میگه خودت چرا داری کار خلاف می کنی؟

- نمی تونستم بگم، من فقط می‌تونستم کنارشون باشم باهاشون حرف بزنم، همین ... مردمان عجیبی هستیم ...

رابعه اسکویی

 

سینمای ایران یک نقش خاص به من بدهکاره

واشقانی: چیزی مونده که راجع بهش حرف نزده باشیم 

اسکویی: مثل دو ماراتن بود با تو صحبت کردم در حال چالشی، نه واقعا منو بردی به چندین سال قبل،  من این حرفایی که الان اینجا به تو زدم تا حالا هیچ جا نزده بودم ... من در رابطه با رفتن و برگشتنم هیچ جا حرف نزدم ...

واشقانی: خیلی ممنونم ازت

اسکویی: باید می زدم حتما موقعش الان بود با تو این حرف ها رو می زدم 

واشقانی: خیلی ممنونم ازت از اینکه بخشی از زندگیت رو با ما به اشتراک گذاشتی، تمام تلاشم رو کردم که از تجربه گرانقدری که داری، افراد دیگر، جوون هامون بشنون،  ... فقط خواستم که این تجربه گرانقدر تورو، این گنجینه‌ای که در دل داری رو بشنون ... خیلی ممنونم که اومدی به برنامه ما 

اسکویی: بسیار سپاسگزارم ازت که منو دعوت کردی، باز تو هم شجاع بودی منو دعوت کردی (خنده) 

واشقانی: منت سر من گذاشتی

اسکویی: من چهار تا کلمه آخرم رو بگم ... افتخارم اینه که من بازیگر طنز این مملکت هستم، هر کاری می کنم، طنز کار می کنم که مردمم رو بخندونم، وظیفه من به عنوان یک بازیگر طنز همین است، چه منو باور داشته باشن بعضی ها، چه نداشته باشن، سینمای ایران یک نقش خاص به من بدهکاره و این بدهکاریش رو به زودی خواهد پرداخت، متشکرم 

واشقانی: ان شاالله و ما هم به داشتن رابعه اسکویی افتخار می کنیم، این رو بدون هیچ گونه اغراق و تملق به شما گفتم، ممنون از شما که ما رو تماشا کردید خدانگهدار.

 

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.