انگورها بالای سرم بود

دنیای اقتصاد دوشنبه 17 شهریور 1404 - 00:04
دنیای اقتصاد: مراسم تولد هوشنگ مرادی کرمانی در خانه قدیمی اش برگزار شد. این خانه در محله امام‌زاده یحیی در تهران قرار دارد که این نویسنده از آن به‌عنوان زایشگاه «مجید» قصه‌هایش یاد می‌کند. این خانه‌ هشتادساله‌ که هوشنگ مرادی کرمانی از اواخر دهه ۵۰ تا اوایل

دهه ۷۰ با همسر و سه فرزندش در آن زندگی کرده و قصه نوشته است، اکنون به «خانه قصه» تبدیل شده است. شهرداری منطقه ۱۲ تهران این خانه را در آبان ۱۳۹۹با هدف حفظ و نگهداری اماکن تاریخی واجد ارزش، خرید تا در آن‌جا مجموعه‌ای فرهنگی راه‌اندازی شود که هم جنبه کتابخانه داشته باشد و هم خانه داستان و ادبیات کودک باشد. اما بعد درهایش قفل و خانه به حال خود رها شد. سرانجام سال گذشته در یک مزایده این خانه را برای ۱۱سال به یک احیاگر بناهای تاریخی واگذار کرد.

در ابتدای مراسم بهروز مرباغی مدیر این خانه و دوست هوشنگ مرادی کرمانی گفت: آقای مرادی کرمانی می‌گفت من چقدر باید تولد بگیرم؟ همه می‌گویند بیا اینجا، فرهنگستان می‌گوید بیا اینجا، یکی دیگر می‌گوید آنجا، ولی بالاخره قبول کرد که خانه قصه چیز دیگری است، بعد به من گفت که من می‌آیم به شرطی که چیزی برای من نیاورند. گفتم شما خیالتان راحت باشد، اگر چیزی آوردند ما مصادره می‌کنیم برای خانه.

در این مراسم مرادی کرمانی گفت: این را همه می‌دانند که من بیشتر نوشته‌هایم را آن بالانوشته‌ام. هر که آمد توی این خانه، دوست و آشنا هرکس رسید گفت آخر چرا اینجا؟ چرا آمدی ته کوچه و خودت را داری خفه می‌کنی؟ این خانه صاحب اول و آخرش خودتی! گفتم خوب، به‌هرحال اینجا را گرفتم. بیشترش هم سر یک درخت مویی بود که توی همان عکس خانم زندی زیرش ایستاده‌ایم و عکس گرفتیم. او افزود: کودکی من در روستایی گذشت که یک جوی آبی از وسط اکثر ساختمان‌های روستا رد می‌شد، آن وقت من انگورهایی دیده بودم توی روستا، که انگار وسط کویر لوت در یک دره‌ای قائم شده بود.

من در تمام خانه‌ها درخت انگور دیده بودم، از دو سه چهار سالگی… اول غوره بود بعد بزرگ می‌شد خوشه‌ها… تابستان می‌شد و زمستان می‌شد، من زیرش می‌خوابیدم و می‌دیدم این خوشه‌ها را، تقویم من این انگورهای بالای سرم بود که نگاهش می‌کردم. مرادی کرمانی گفت: وقتی آمدم اینجا، این درخت هم اینقدر بزرگ بود، حتی از این در هم زده بود بیرون. بعد همینجوری این را هرس می‌کردند، اما اینجا اصلا انگوری نمی‌داد. فقط خوشگلش کرده بود حیاط و خانه را، و قرار بود یک آدم آن‌چنانی مثل من بیاد اینجا را بخرد به خاطر انگور؛ انگور هم فقط یکی دو سه تا می‌داد و آنها هم خشک می‌شد و می‌ریخت. هیچ‌کدام حتی یک دانه انگور از این نخوردیم. فقط خانم استفاده می‌کرد از برگ‌هایش برای درست کردن دلمه، و البته همسایه‌ها. 

بهروز مرباغی درباره تبدیل خانه به خانه قصه توضیح داد: ما بیستم تیر اینجا را بازگشایی کردیم. همسایه ما کار خیلی جذاب کرده بود. آن روز شاخه‌های مو آن‌قدر بلند نبود، این همسایه از خانه خودش، این شاخه‌های بلند را آورده بود با نخ بسته بود به دیوار که وقتی مهمان‌ها می‌آیند یک مسیر سبز داشته باشند در کوچه. اینها باعث می‌شود که ما توی محل احساس کنیم که زندگی جریان دارد و خوب جا می‌افتد و همسایه‌ها پذیرا هستند. مرباغی سپس به ماجرای تبدیل خانه به خانه قصه پرداخت و گفت: ما می‌خواستیم خردادماه اینجا را افتتاح کنیم و برای سی‌ام خرداد برنامه ریخته بودیم که با وقوع جنگ، کارها عقب افتاد و ما بیستم تیر اینجا را بازگشایی کردیم. آن روز اعلام کرده بودیم کسانی که می‌آیند اینجا اگر می‌خواهند به ما کمک کنند و کتاب بیاورند. قرار بر این گذاشتیم این کتابخانه را با کتاب‌های اهدایی مردم جمع کنیم، و الان همه کتاب‌های اینجا اهدایی مردم است.

ما خواهش کرده بودیم که اسمشان را صفحه اول کتاب بنویسند تا بعدها وقتی کسی کتاب را باز می‌کند، بداند از چه کسی هدیه گرفته است. او توضیح داد: ما دوشنبه‌ها در اینجا برای بچه‌ها قصه می‌خوانیم که به طور منظم برگزار شده است. روزهای کتابخوانی بزرگسالان را هم داریم که عزیزان شورای کتاب کودک راه انداخته‌اند و سه جلسه‌اش برگزار شده. جلسات کارگاه نقاشی روی شیشه برای بچه‌ها برگزار می‌شود و در این دو ماه به یمن اسم هوشنگ مرادی کرمانی خوب کارهای خانه قصه راه افتاده است.

منبع خبر "دنیای اقتصاد" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.