کار برای فلسطین را به اهالی فرهنگ بسپارید!/شعار «نه غزه، نه لبنان» محصول سرماخوردگی ذهن بود

تابناک شنبه 05 مهر 1404 - 00:08
حمیدرضا مهاجرانی مترجم خطاب به اهالی سیاست می گوید لطفا کار فلسطین را به فرهنگی ها بسپارید! این ماجرا سال ها در اختیار اهالی سیاست بوده و ضرر نمی کنند اگر یک دهم سرمایه گذاری های سیاسی را در اختیار قشر فرهنگی بگذارند.

کار برای فلسطین را به اهالی فرهنگ بسپارید!/شعار «نه غزه، نه لبنان» محصول سرماخوردگی ذهن بود

به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، انتشار مجموعه «رنج تو جاریست» چندی پیش توسط انتشارات امیرکبیر کلید خورد که هدف از چاپ آن، عرضه آثاری از نویسندگان مختلف جهان درباره فلسطین و اشغالش توسط رژیم صهیونیستی بود.

سه گانه «ناقوس های سه گانه» اثر ابراهیم نصرالله نویسنده و شاعر فلسطینی با عناوین «چشم بیت‌لحم»، «سایه کلیدها» و «تانکی زیر درخت کریسمس» هم ازجمله آثار مجموعه «رنج تو جاریست» است که با ترجمه سید حمیدرضا مهاجرانی منتشر شده و سه شنبه 15 مهر کنار دیگر آثار این مجموعه رونمایی می شود. 

«چشم بیت‌لحم» (سیة العین) دربرگیرنده روایتی از زندگی و تأثیرات فرهنگی خانم کریم عبود، نخستین زن عکاس جهان عرب است. او دختر یک اسقف نواندیش بود که اجازه داد دخترش وارد عرصه‌ هنر شود. کریم عبود با درک خطر تبلیغات صهیونیستی که فلسطین را خالی از سکنه نشان می‌دادند، عکس‌هایی از همان مناطق با حضور مردم فلسطینی و لباس‌های سنتی‌شان گرفت و منتشر کرد. این حرکت، نقشه‌های تبلیغاتی صهیونیست ها را خنثی کرد و باعث شد هدف ترور نافرجام اسرائیل قرار بگیرد. اما در نهایت در سن 40 سالگی بر اثر بیماری سل درگذشت. عکس‌های او آینه فرهنگ، سنت و تاریخ فلسطین‌اند. سال ۲۰۱۰ یا ۲۰۱۱ بود که گوگل لوگوی خود را به افتخار او طراحی کرد.

«سایه کلیدها» سال 2024 جایزه مترجم برتر سال را از موسسه بیت برای ابراهیم نصرالله به ارمغان آورد و به زبان های مختلف ترجمه شد. داستان این کتاب درباره رویارویی یک سرباز اسرائیلی با یک زن روستایی فلسطینی است. سرباز پس از یورش به روستا، جا می‌ماند و در آغل حیوانات منزل زن پنهان می‌شود. زن روستایی او را می‌یابد و کمکش می‌کند به شهر خود بازگردد. سال‌ها بعد، همان سرباز به‌عنوان قهرمان ملی معرفی می‌شود، اما داستانی جعلی از نجات خود روایت می‌کند و به عنوان افسر تانک‌سوار به روستا بازمی‌گردد و با زن روستایی که مریم نام دارد، روبه‌رو می‌شود. تنهاجمله‌ای که مریم به سرباز سابق می گوید این است: «من تو را با دست خالی و بدون سلاح راهی کردم به آغوش مادرت تا انسانیتت را بازیابی کنی، اما با تانک برگشتی؛ پس تو انسانی مست شده‌ای.» ابراهیم نصرالله می گوید این جمله، نماد واقعیتی تلخ درباره‌ سربازان اسرائیلی است که در اثر مصرف مواد مخدر یا شست‌وشوی ذهنی، به موجوداتی بی‌رحم بدل شده‌اند. در اوج یورش‌ها به غزه، تصاویر مختلفی از سربازانی منتشر شد که با شادی وارد خانه‌های خون‌آلوده فلسطینی ها می‌شدند؛ گلدان و تلویزیون می‌بردند، یا با دوچرخه‌ کودکانه در حیاط می‌چرخیدند. این تصاویر، واقعیات داستانی «سایه کلیدها» را نشان دادند.

سومین عنوان «ناقوس های سه گانه»، «تانکی زیر درخت کریسمس» نام دارد که ادامه روایت های دیگر این نویسنده از موضوعات انسانی و دردناک از مقاومت، خیانت، و امید است و قهرمانش، زنی مسیحی و نوازنده‌ پیانوست؛ جایگاه این زن در عرصه موسیقی طوری است که فرید الأطرش، بلبل جهان عرب از او دعوت کرده بود برای اجرای کنسرت به مصر برود. اما او این دعوت را رد کرد و در بیت‌لحم ماند تا در اوج یورش‌ها و محاصره‌های اسرائیل برای کودکان پیانو بنوازد و آواز بخواند. این زن که لینا نام دارد به کودکان، آواز و نواختن پیانو آموزش می دهد اما ناهو سربازی اسرائیلی که به درجه سروانی رسیده، پیانوی لینا را با تبر خرد می کند. مردم هم پیانو را تعمیر کرده و لینا تا زمان مرگ به نواختن ادامه می دهد. 

این روایت واقعی، به‌نوعی خواهرخوانده‌ی فیلم «پیانیست» است؛ فیلمی درباره‌ی جنگ جهانی دوم و پیانیستی که در ویرانه‌ها می‌ماند و موسیقی می‌نوازد. در اینجا، لینا در بیت‌لحم می‌ماند و در دل محاصره‌ها، به کودکان پیانو و آواز آموزش می‌دهد. اما ناهو، همان سرباز اسرائیلی که حالا به درجه‌ی سروانی رسیده، با تبر پیانوی او را خرد می‌کند. مردم اما دوباره پیانو را تعمیر می‌کنند، و لینا تا لحظه‌ مرگش به نواختن ادامه می‌دهد. در این داستان، تقابل خشونت و استبداد با هنر به تصویر شده است. ابراهیم نصرالله معتقد است همان‌طور که آب می‌تواند شیشه را ببرد، هنر نیز در اوج زیبایی و ظرافتش، اهریمن‌ترین دشمنان را به زانو درمی‌آورد.

سه کتاب مورد اشاره، سه گانه «ناقوس های سه گانه» را می سازند که ترجمه سید حمیدرضا مهاجرانی از آن ها روز سه شنبه 15 مهر توسط انتشارات امیرکبیر در حوزه هنری رونمایی می شود. به همین بهانه در فرصتی که دست داد با این مترجم به گپ و گفت نشستیم که می گوید کتاب هایی که ترجمه کرده، روایتگر درد و حقیقت به زبان داستان هستند.

مشروح این گفتگو در ادامه می آید؛

* آقای مهاجرانی، این سه کتاب فلسطینی که ترجمه شان به عهده شما بوده، یک فصل مشترک دارند که به نگاه شاعرانه‌ ابراهیم نصرالله بازمی‌گردد. او در آثارش نقش زنان را در مقاومت فلسطین برجسته می‌کند. شما هم قبول دارید؟

بله. چه در «چشم بیت‌لحم»، چه در «سایه کلیدها» و چه در «تانکی زیر درخت کریسمس»، زنان شخصیت‌های محوری‌اند و نماد ایستادگی، فرهنگ و امید هستند.

* نصرالله از نمادها، استعاره‌ها و روایت‌های قصه‌گونه بهره می‌گیرد.

و این سبک در تمام آثارش به‌صورت زنجیره‌وار ادامه دارد. حتی اگر به نخستین یا آخرین کتابش مراجعه کنیم، این زنجیره قطع نمی‌شود. شما که بیشترین آثار او را ترجمه کرده‌اید، بهتر از هر کسی می‌دانید که این ویژگی‌ها امضای ادبی اوست.

یک‌بار با او صحبت کردم و گفتم تک‌گویی‌ها، استعاره‌ها و جملات شاعرانه در آثارش، در حکم امضای شخصی اوست. ایشان هم گفت: «دقیقاً همین‌طور است. تمام تلاش من این است که دردها را با شیرین‌ترین زبان بیان کنم.» این جمله مرا یاد سخن افلاطون انداخت که «طنز، شیرین‌ترین زبان برای بیان تلخ‌ترین حقایق است.» ابراهیم نصرالله با همین زبان شاعرانه، بزرگ‌ترین دردها را روایت می‌کند. آثارش مبهم نیستند؛ نه از آن نوع ابهامی که دوپهلوگویی باشد یا نویسنده بخواهد با ابهام، فضیلتی برای خود بیافریند. او صریح، روشن و شاعرانه می‌نویسد.

همان‌طور که هیچ‌یک از سیاستمداران یا مورخان نتوانستند مانند ویکتور هوگو در «بینوایان» ریشه‌های انقلاب فرانسه را واکاوی کنند، هیچ سیاستمداری هم نتوانسته مانند نصرالله، غسان کنفانی یا الیاس خوری، تاریخ فلسطین را آن‌گونه که باید، روایت کند. آنچه سیاستمداران درباره‌ فلسطین می‌گویند، اغلب با واقعیت فاصله دارد. برای مثال، کتاب «روزگار سپری‌شده‌ اسب‌های سپید» اثر نصرالله، طی ده سال پرفروش‌ترین کتاب جهان عرب شد و پس از «دروازه‌ خورشید»، رتبه‌ دوم این جایگاه را کسب کرد. این اثر، تاریخ فلسطین را از دوره‌ عثمانی تا امروز، از منظر جامعه‌شناختی، زیست‌بومی، و همزیستی ادیان (اسلام، مسیحیت، یهودیت) و نقش زنان، با زبانی شاعرانه روایت می‌کند. حتی قرار است از آن فیلمی ساخته شود. اما در ایران، با وجود ادعای حمایت از فلسطین، نقش زنان فلسطینی و پیروان سایر ادیان کمتر دیده شده است. گویی فلسطین را تنها در قالب حماس می‌بینیم، در حالی‌که فلسطین، مسیحی، سوسیالیست، شاعر، و مردمی دارد که به جبهه‌های سیاسی وابسته نیستند. نصرالله می‌گوید: «فلسطین زخمی است که همواره از آن خون تازه می‌چکد. فضای فلسطین آکنده از پژواک کل قهرمانانه‌ی مادران است؛ آن کِل‌کشیدن‌هایی که هنگام تشییع جنازه‌ها شنیده می‌شود، از هر بمب هسته‌ایِ اسرائیل بیشتر می‌لرزاند.» و این همان چیزی ا‌ست که در «تانکی زیر درخت کریسمس» به‌زیبایی تجلی یافته؛ زندگی یکی از زنان قهرمان فلسطین. و آثار دیگری نیز هستند که امیدوارم مترجمان، شاعران و نویسندگان ما بتوانند آن‌ها را به‌درستی معرفی کنند.

* کمی از آثار ادبیات داستانی فلسطین یا درباره فلسطین صحبت کنیم!

آثار داستانی درباره‌ فلسطین، به‌ویژه این روزها، بیش از آثار سیاسی، جغرافیایی یا تاریخی، در دل مردم نفوذ کرده‌اند. این آثار، به‌ویژه برای نوجوانان، تأثیرگذارترند و می‌توانند ریشه‌دارتر و ماندگارتر باشند.

* جدی؟ برای نوجوانان تاثیرگذارترند؟

برای اثبات این ادعا، از برتراند راسل کمک می‌گیرم. او در رساله‌ «درک تاریخ»، حوادث تاریخی را به دو دسته تقسیم کرده: حوادث واقعی (مانند جنگ‌های جهانی و  حوادث غیرواقعی که در اساطیر، تخیل نویسندگان یا باورهای عامه ریشه دارند. اگر آمار بگیرید، خواهید دید مردم به دسته‌ دوم، یعنی حوادث غیرواقعی، بیشتر گرایش دارند. و این همان قدرت داستان است؛ قدرتی که می‌تواند حقیقت را در قالبی خیال‌انگیز، شاعرانه و ماندگار به دل‌ها بنشاند.

رمان‌ها در کتاب‌فروشی‌ها، نمایشگاه‌های کتاب و مراکز فرهنگی، نقش قلب را ایفا می‌کنند. چرا؟ چون مردم از دل همین داستان‌ها و روایت‌های خیالی، به کشف حقایق ناگفته‌ می‌رسند؛ حقایقی که سیاست‌مداران پنهان می کنند. دقت کرده‌اید چقدر نویسندگان تبعید شده‌اند، ممنوع‌القلم شده‌اند؟ چرا؟ مگر گفته نمی شود قهرمان‌ها وجود ندارند، این اتفاقات واقعی نیستند و شخصیت‌ها ساخته‌ ذهن‌اند؟ پس چرا نویسنده را زندانی می‌کنند؟ چرا تبعیدش می‌کنند؟ چرا ممنوع‌الکارش می‌کنند؟ چون واقعیت‌هایی را گفته که نمی‌خواستند مردم بشنوند.

* بحث مان سیاسی شد!

مولانا می گوید «بازگو تا قصه درمان‌ها شود، بازگو تا راحت جان‌ها شود. پس قصه، مرهمی‌ است بر زخم‌های نشسته بر جان.

بگذارید سیاستمدار و نویسنده را مقایسه کنم! سیاست‌مدار، کلی‌گو و مبهم‌گو است و دوپهلو حرف می‌زند. گویی روی پیشانی‌اش نوشته‌اند: «ابهام، فضیلت است». مردم از این ابهام‌ها خسته‌اند. اما نویسنده، صریح، صادق و مردمی‌ است. نویسنده‌ها به خلاف سیاستمداران همیشه در دل مردم جا دارند. نمونه‌اش هم ابراهیم نصرالله یا عیسی قراغه است. قراغه در مجموعه‌ دل‌نوشته‌هایش درباره‌ غزه، که حاصل ۳۰ روز حضورش در آن‌جاست، می‌نویسد: «جنگ را پیرمردهای سیاسی آغاز می‌کنند؛ سربازانی که یکدیگر را نمی‌شناسند، می‌جنگند، می‌کشند، کشته می‌شوند. فقرا هزینه‌ جنگ را می‌پردازند. و در پایان، همان پیرمردها دوباره صلح می‌کنند. فقرا می‌مانند و گورهای گمشده‌ فرزندانشان.» و هیچ‌کس نمی‌گوید که چه شد؟ چه کسی پیروز شد؟ چه کسی شکست خورد؟ همه ادعای پیروزی دارند، اما شکست‌خورده‌ها مشخص‌اند.

* نتیجه گیری شما این است که به همین دلیل مردم به ادبیات داستانی گرایش دارند؟

بله. چون مطمئن‌اند حقیقت را از زبان نویسندگان می‌شنوند. آن حقیقت‌های گمشده را در کتاب‌ها پیدا می‌کنند. ببینید چقدر از رمان‌ها فیلم و سریال ساخته و ترجمه شده است. کدام سیاست‌مدار چنین تأثیری داشته؟ چند نفرشان شده‌اند گارسیا مارکز، پائولو کوئیلو یا ماریو بارگاس یوسا؟

* خوب است از همین جا وارد بحث ادبیات مقاومت شویم!

ادبیات مقاومت، نقش بی‌بدیلی در بیان حقایق فلسطین دارد. در زدودن غبار تحریف‌ها، در بازنمایی ریشه‌های این سرزمین عزیز؛ مثل همین داستان سامسون و دلیله. دلیله، قهرمان زن اهل غزه بود که در برابر سامسون ایستاد. اسرائیلی‌ها روی خرابه‌های روستای مجدلیه، بنایی ساختند و دو مجسمه گذاشتند و گفتند اینجا آرامگاه سامسون و دلیله است. توریست‌ها را می‌برند آنجا و کاسبی می کنند. اما کتاب «صورتکی به سان سما» حقیقت را می‌گوید؛ این که دلیله، قهرمان غزه بود.

غزه، ریشه‌دار است. آثار روم باستان، معماری اسلامی و معماری مسیحی این را گواهی می دهند. یکی از سه کلیسای کهن جهان در غزه است. این قدمت و این ریشه‌ را از زبان کدام سیاست‌مدار شنیده‌ایم؟ اما اگر مردم بشنوند، دیدگاه‌شان تغییر می‌کند. وقتی بفهمند یکی از اساطیر، یک زن مبارز از غزه بوده، نگاه‌شان به این شهر عوض می‌شود. از کجا باید بفهمند؟ از ادبیات مقاومت.

* برگردیم به ابراهیم نصرالله.

یکی از ویژگی‌های آثارش این است که قهرمان‌هایش واقعی‌اند. خودم هم آن ها را دیده ام. مثلاً در رمان «ارواح کلیمانجارو» که افتخار ترجمه‌اش را داشتم و انتشارات مروارید آن را چاپ کرد، قهرمان داستان دختری‌ هفده هجده ساله به نام نورا است. تک‌تیراندازی اسرائیلی پای نورا را هدف قرار می‌دهد و مجبور به قطع آن می‌شوند. اما نورا تصمیم می‌گیرد به قله‌ کلیمانجارو صعود کند تا ثابت کند که آن پا، او را از پا نینداخته. امروز نورا متخصص ارتوپدی و دانشجوی تخصصی دانشگاه فرانکفورت است. نصرالله می‌گوید وقتی فهمیدم نورا قصد صعود دارد، خودم هم برای این کار ثبت‌نام کردم. در نهایت گروهی از فلسطینی‌ها، آمریکایی‌ها، روس‌ها برای این کار همراه شدند. داستان صعود، داستان غزه، داستان استقامت زنان و دختران فلسطینی ‌است. نورا هم زنی اهل نابلوس است.

یکی از فرازهای رمان «ارواح کلیمانجارو» مربوط به عبور نورا از گذرگاه رفح است. ماموران او را مجبور می کنند پای مصنوعی اش را در آورد. او هم با صلابت پای مصنوعی را می گذارد روی میز اسرائیلی ها. افسر اسرائیلی می پرسد پایت کجاست؟ که او پاسخ می دهد «پیش شماست. حالا می خواهم بروم کلیمانجارو را فتح کنم!» این ها قهرمان های واقعی آثار ابراهیم نصرالله هستند.

* به نظرتان نقش ادبیات در حفظ حافظه تاریخی مردم به ویژه درباره فلسطین، لبنان، سوریه و جبهه مقاومت چه قدر جدی است؟

این جریان در دوسه سال اخیر جدی تر شده است.

* در چه زمینه هایی؟

شعر، رمان و ادبیات تاریخی و سیاسی. حتی سیاستمداران هم به نویسندگان نزدیک تر شده اند.

* چه طور؟

خاطراتشان را با زبانی نرم تر و مردمی تر بیان می کنند. من یک خواسته و خواهش دارم. لطفا کار فلسطین را به ما فرهنگی ها بسپارید! این ماجرا سال ها در اختیار اهالی سیاست بوده و ضرر نمی کنند اگر یک دهم سرمایه گذاری های سیاسی را در اختیار قشر فرهنگی بگذارند. به نظر من اهالی سیاست به خاطر ماهیت شان از واقعیت و از ارتباط با نویسندگان و شاعران فاصله دارند. اگر به یکی از نویسندگان فلسطینی یا فعالان ادبیات مقاومت در لبنان، سوریه یا مصر بگویید مهمان ویژه‌ یک برنامه، شخصیت سیاسی است. عقب می‌کشند. البته از طرفی می ترسند و نگرانند در کشور خودشان بازجویی شوند.

دکتر یوسف زیدان از دوستی خاطره می گفت که برای سخنرانی به عراق رفته بود. وقتی آن دوست از عراق به ایران آمد، گفتند حالا که ایران نزدیک است، یک سخنرانی هم آنجا داشته باشد. او هم پذیرفت و سخنرانی کرد. اما وقتی به فرودگاه قاهره برگشت، او را گرفتند. ابتدا یک مأمور آمد، بیست سؤال پرسید، همه را نوشت و رفت. بعد نفر بعدی آمد، همان سؤال‌ها را با کلمات مترادف یا ترتیب متفاوت پرسید. از ساعت شش عصر تا دو نیمه‌شب او را نگه داشتند و همان سوال ها را پرسیدند. این رفتارها همه محصول رویکرد سیاسی است. پس بگذارید فرهنگی‌ها کار خودشان را بکنند. به آن‌ها بال و پر بدهید. مطمئن باشید مترجمان، نویسندگان و شاعران، فلسطین را بسیار زیباتر، واقعی‌تر، دوست‌داشتنی‌تر و منطقی‌تر از آنچه تاکنون در ذهن مردم نقش بسته، معرفی خواهند کرد.

فرض محال محال نیست. اگر مسیر فرهنگی را رفتیم و شکست خوردیم، می‌شویم همین که هستیم. اما اگر پیروز شدیم که احتمالش بسیار زیاد است، باید همین مسیر را ادامه بدهیم. یعنی با ادبیات و فرهنگ پیش برویم. اسرائیل چیزی به نام هویت، اصالت، ریشه، فرهنگ یا ادبیات ندارد. تنها چیزی که دارد نژادپرستی‌ است، والسلام. تمام دار و ندارشان خلاصه می‌شود در یک خروج و یک سرزمین شیر و عسل که معلوم نیست واقعیت دارد یا نه! و توراتی که احبار نوشتند، معلوم نیست اصلاً اعتبار دارد یا نه؟ تورات سبعینی، که به زبان امپراتوری نوشته شده، خودش محل تردید است. آن‌ها نمی‌توانند با فرهنگ مقاومت، با این ادبیات، با این زبان رقابت کنند. مطمئن باشید تأثیر ادبیات از هر موشک، از هر بمب، از هر هجمه‌ی سیاسی قوی‌تر، سازنده‌تر، مؤثرتر و البته عقلانی‌تر خواهد بود.

این توصیه را از زبان کسی بشنوید که دستی بر آتش دارد، و در زمینه‌ ادبیات مقاومت فلسطین، کار کرده؛ نمره‌ قبولی را حداقل به شکل متعارف گرفته، با چهره‌های فلسطینی ارتباط دارد، و می‌داند چگونه می‌اندیشند. آن‌ها به نمایندگی از مردمشان صادقانه سخن می‌گویند، و ابهام در ذاتشان راه ندارد.

در نهایت، توصیه‌ام به مردم ایران، به‌ویژه قشر روشنفکر، فرهنگی، دانشگاهی، دانشجویان و حتی مردم عادی که به رمان علاقه دارند، این است که لحظه ای را با فلسطین، در کنار ادبیات داستانی بنشینید! اگر این کار را بکنید، بسیاری از ناصواب‌هایی که در ذهن و دل‌تان ثبت شده، کنار می‌رود. یکی از دوستان می‌گفت: «ایران سرما خورده و باید درمان شود.» من می‌گویم ذهن‌هایمان سرماخوردگی فلسطینی گرفته‌اند. برخی فکر می کنند فلسطین یک عنصر مزاحم است که باید از ذهن و دل بیرون برود. اما نه. اگر به ادبیات داستانی روی بیاورید، و کتاب هایی مثل «سایه کلیدها»، «چشم بیت‌لحم»، «تانکی زیر درخت کریسمس»، «روزگار سپری‌شده‌ اسب‌های سپید»، «ارواح کلیمانجارو»، و «دروازه‌ خورشید» اثر الیاس خوری، «صورتکی به سان سما» اثر باسم خندق، «شبانه» اثر خدا برکات که همه را ترجمه کرده ام بخوانید، مطمئن باشید آن سرماخوردگی خوب می‌شود. آن‌وقت فلسطین، آن‌طور که واقعاً هست، در چشم و دل‌تان نمود پیدا می‌کند. آن‌وقت می‌فهمید که شعارهایی مثل «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» محصول همان سرماخوردگی‌اند. ما ایرانی‌ها همیشه غم‌خوار عالم بوده‌ایم. از فرهنگ و اخلاق‌مان برمی‌آید این طور باشیم. هیچ‌وقت نگفته‌ایم «به ما چه مربوط؟» تاریخ همین را ثابت کرده؛ از زمان هخامنشیان تا امروز، مردم ایران همیشه غم‌خوار بوده‌اند. مساله فلسطین هم همین است. آن‌هایی که به غلط از آن دفاع می‌کنند، و آن‌هایی که متعصبانه به آن حمله می‌کنند، هر دو اشتباه می‌کنند. هر دو راه خطا می‌روند.

منبع خبر "تابناک" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.